امروز اولین بار که میگم ای کاش مامانم نبود ، ای کاش میمرد ، من پدرم راحت میشدیم…
داستان براتون میگم ، مامانم ، زن ضعیف بود خودش بی ارزش بی وجود هیچ کرد میدونست ، تربیت اشتباهش تو زندگی منم اثر گذاشت تا حالا رابطه موفقیت امیز نداشتم بخاطر بی ارزش بی وجود هیچ دونستن من و خودم ، روحیم زنانگبم ازم گرفت پوچ شدم ، یکی از تربیتاش میگم تو بچگی بهم میگفت تو هیچی نیستی تو بی ارزشی مردی که انتخابت کرد از سرتم زیاد تو باید بایستی اگر مرد انتخابت کرد با ارزشی واگرنه بی ارزشی این مذخرفات … قشنگ تو زندگیم اثر کرد بگذریم از اینها روحیه ای برای من نذاشت چون خودشون روحیه نداره ،
مادر بزرگم پنج ماه از دنیا رفته اونم زن ضعیف بود پدر بزرگم داییم مدام فحش توسری اینا بهش میزدن، داییم چهل دو سالش تا الان نه کاری داره نه زندگی نه زن بچه ای مفت میخورد میگشت فحش تو سری به مامان بزرگم میزد حقوق بابا بزرگم بالا میکشید، مامان بزرگم که فت شد زندگی من پدرم زیر رو شد ، خالم بقیه دایی هام محل داییم نمیذارن زندگی خودشون میکنن آرامش خودشون دارن و کارشون درسته ، چون کسی که فکر خودش نبوده لش بوده الان متحمل زندگی ما شده اما زندگی ما …. مامانم خودش واقعا میخواد زندگیمون پنج ماه از هم گسیخته شده حقوق پدر بزرگم قطع سده ، داییم همش خونه ما بود مامانم بهش روووو داده بود هرروز صبح ظهر عصر شب ، من پدرم باهاش درگیر شدیم دیگه هفته ای یکی دوبار میاد اما ناامیدی روحیه بد انرژی منفیش میاره برای ما ، انگار من پدرم مادرم معجزه گر زندگیش هستیم هروقتم اون قیافه گرفته انرژی منفی روحیه من پدرم بد میشه انرژیمون پایین میاد من واقعا روحیم خشک میشه حالم بد ، امشب با مامانم درگیر شدم تو اجازه میدی افتضاحات زندگیش بیاره اینجا روحیمون گرفته بشه حالمون بد بشه ، تو که برات مهم نبست خودتم مثل اون هستی من بی وجود کردی بی ارزش کردی ، اگر برات زندگیت خودت روحیت مهم بود نمیذاشتی زندگی زناشوییت به اینجا کشیده بشه خلاصه پدرم بردش خونه مامان بزرگم ، پدرم خیلی ناراحت کفت اگر ادامه پیدا کنه واسه مادرت خونه میگیرم میفرستمش اونجا با داداشش زندگی کنه من و تو هم اینجا زندگی کنیم ، روحیه انرژی بد نمیتونم تحمل کنم ! زنگ اصلا به مامانم نزدم اولین بار بود بعد از اون همه زخم تربیت اشتباه از خدا خواستم خدا مرگش بده