سلام عقدم هر هفته میرم خونشون شوهرم از صبح سرکار میره غروب میاد هر هفته میرم اونجا دو روز میمونم به اصرار شوهرم بعد مادر شوهرم اینا میگن کم میای بیشتر بیا یا خود شوهرم میگه کم میای دو روز میمونم فرداش که میخوام برم مادر شوهرم میگه کجا میخوای بری بمون هر بهونه ی میارم یه جوابی داره میگم کار دارم میگه بعدا میری فلان نمیدونم چرا اینجورین😕 وقتیم زود میرم بدمو پیش شوهرم میگه امروز اونجا بودم ببخشید پریود هم بودم کمکشون میدادم کار میکردم اصلا نمیگفت برو بشین دل دردی داری فلان ایا خانواده ی شوهر و خود شوهر شمام میگفتن زیاد بیا و اینا چیکار کنم گیر ندن سرکار هم نمیرم که بهونه کنم ممنون میشم راهنمایی کنین فکر میکنن بدم میاد ازشون یا..
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بذار از اول به دوری و دوستی عادت کنن با توجه به اینکه میگی خورده شیشه هم داره
این قدر نگوییم باید به عقاید هم احترام بگذاریم آنچه قابل احترام است حقایق است نه عقاید...!! هیچ عقیده ای محترم ومقدس نیست زیرا میتواند ریشه در جهل وخرافه ودروغ داشته باشد...میتواند گفتمانی از داعش یا شری سازمان یافته باشد...احترام به بسیاری از عقاید میتواند توهین آشکار به شعور خودمان باشد...!
خوب شد زمان مختار فضای مجازی نبود وگرنه دار ودسته اوباش کوفه هشتگ میزدن: نه به اعدام شمر_نه به اعدام عمر بن سعد_نه به اعدام حرمله🙌(نحوه شهادت شهید آرمان و شهید عجمیان، تا مغز استخوانم را سوزاند😓)
ولی من با شوهرم حرف میزنم میگم سخته برام دوهفته یه بار بریم هرچی ام اونا زنگ بزنن من به شوهرم میگم یه بهونه جور کن چون واقعا خسته میشم چون همش باید با بچه خواهر شوهرم بازی کنم و کلافم میکنه
كه گُناهِ دگَران بَر تو نَخواهند نِوشت من اَگر نيكَم و گَر بَد تو برو خود را باش...!😌✌️
مث مادرشوهر نمک نشناس منه مرگم بود برم چون راحت نبودم ماهی یک بار نهایت میرفتم برام مهم نبود حرفشون .. الان ک کلا سر یه قضیه ای کلا نمیخوام ببینمشون البته الان خانه دارم