خواهرشوهرم یه کیسه دوخته بود کوچیک اندازه کف دست
توش رو پر برنج میکرد مینداخت تو خورشت
بعد درش میاورد میدادی به بچه اش
با این هدف که خاصیت داره
خدا ازش نگذره کثافت چرکو رو
مام نمیدونستیم از اون خورشت میخوردیم
بعدم میگفت نه کثیف نیست ابجی بزرگم گفته
حالا ابجی بزرگش بلد نیست اسم خودشو بنویسه