خیلی چیزها ولی چند تا ش رو تعریف میکنم
بابام از جوونی تا حالا خانواده مامانم و مامانم و خیلی اذیت کرده بی احترامی کتک زده مادرم من نبودم
حالا که من اومدم یبار مامانمو هول داد گفتم چکارس داری ولش کن دیگه
بعد هم کار کرده باز نشسته شده دیگه میگه کار نمیکنم حقوقش هم کمه
خودم کار میکنم به لطف خدا حقوقم زیاد نیست ولی با همین کم کم دارم جهیزیه خودم میخرم
بازم یه لباس که بگیرم تازه با حقوق خودم هم میخوره که چرا اون نخریده من خریدم
مثلا میرم خونه فامیل مسخره اش میکنن میخندن نگاه من میکنن چقدر آدم دلش میشکنه
منم دخترم میخواستم یه بابایی داشته باشم باعث افتخارم باشه
می دونم بدتر از این هم هست ولی من ناشکری نمیکنم دارم درد و دل میکنم
امشب همینجور اشکم می ریخت الان هم همینطور بی اراده
اگر بگن بابات رفته جایی دیگه برنمیگرده اگه بگی ناراحت میشم نمیشم زده شدم ازش خیلی تو خودم شکستم
😭😭😭💔