2733
2734

سلام

داستان سرنوشت عمه پدرم هست. تمام کسایی که این اتفاق رو رقم زدن دیگه نیستن!

عمه پدرم خیلی کوچیک بود که برای یه مرد خواستگاریش کردن (۱۲ ساله بود). وضعیت مالی دو طرف بد نبود. اون زمان همه کشاورز بودن و زن ها و مرد ها زندگی سختی داشتن و باید هر روز سخت کار میکردن. اما خب عمه پدرم تا حد کمتری تو کار روزانه اذیت شده بود و یه جورایی لوس بود. دوماد بیچاره سربازی رفته بود و از همان پادگان نامه نوشته بود برید واسم خواستگاری!

عمه خانم هیچ از مرده خوشش نمیومد. خلاصه ازدواج کردن. از طرف دیگه یه آقایی دلبسته عمه خانم بود و با کمک خواهر عمه خانم (عمه دیگه پدرم) کلی دعا و طلسم میگیرن و نمیدونم چی رو تو گوش خر میریزن و بعد جلو در خونه عمه چال میکنن و خیلی کارهای دیگه! خلاصه عمه خانم از اون خونه فرار میکنه و طلاق میگیره! اما اون آقایی که عاشق عمه خانم بود و اون همه جادو جنبل کرده بود، درست بعد طلاق، به جای خواستگاری از اون میره و یه زن دیگه میگیره!!!!!!

عمه بیچاره هم میمونه تا یکی دیگه میاد و به عنوان زن دوم اونو میگیره! حالا دیگه عمه خانم هوو شده بود و سوگلی! و زن اول بیچاره هم که بچش نمیشد، شده بود کلفت ایشون. زندگی بدی نداشت و بچه دار هم شد و خلاصه عمر گذشت! و الان دیگه هیچ کدوم از افرادی که گفتم زنده نیستن. نه عمع خانم، نه خواهرش، نه شوهر اولش، نه اون آقایی که طلسم کرد تا طلاق بگیره، نه شوهر دومش و نه اون هوی بدبختش که بچش نمیشد.

این طلسم جور کردن و چال کردن جلو در خونه عمه خانم هم خواهرش سال ها پیش واسه مادرم تعریف کرده بود و مادرم دو روز پیش واسمون گفت و این راز پس از سال ها فاش شد.

فقط خواستم بگم زندگی بازی هایی سر آدم میاره که اصلا فکرشم نمیکنه!

پایان


ببخشید فعلا نمیرسم جواب نظرها رو بدم بعدا میخونم. ممنون


(( آقا هستم )) 🙏🙏 وارد تاپیک خصوصی بانوان نمیشم. در ضمن کاربر قدیمی هستم!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز