واقعا ذات ندارن..یه غلطی کردم آخه بگو نادون چرا نباید حواستو جمع کنی۱۴سالم بود با ی پسره هیچی ندار که شلوارشم نمیتونه بکشه بالا دوست شدم ...ای کاش فکره الانمو داشتم ،خلاصه انقد تابلو بودممم خانوادم فهمیدن بابام اعتیادم داره بد بین شده مشکوک شده تو خونمونم نمیذاره تنها باشم..همه فهمیدن باهاشم ازون طرف مامانم چون فک و فامیلاش زود شوهر کردن میخواد هر جور شده جوش بده رابطمو میگ اگ نمیخوای پس من زنگ میزنم به مامانش میگم که پسرت پیام بده میندازیمش تو گونی میگم بابا این ننگ بازیا چیه هنوز نه به باره نه به داره نو اون محترمانه تموم کردیم...تا میگم میخوام تموم کنم مامانم کلا میریزه بهم...خلاصه خودمو داغون کردم..یعنی درست میشه این چیزا؟یعنی میتونم ی زندگیه عادی داشته باشم؟الان۱۷سالمه ...من غلط کردم😭من هدفم فقط درسه