سر يه مساله خيلي مسخره مامانم باهام ناراحتي كرد چيزي كه أصلا ربطي به من نداشت، گفت حق نداري ديگه پاتو خونه ما بزاري بيايي قلم پاتو ميشكنم برنامه مسافرتمونو كنسل كرد أصلا يه وضعي تو اين دوروز باهاش تماس گرفتم ولي جوابمو نداده، كارم شده گريه نزاشتم شوهرم چيزي بفهمه انقدر داغونم كه همش سر بچم پرخاش ميكنم شوهرم صب ميگه چرا انقد بهم ريخته ايي چيزي نگفتم أصلا آروم نميشم همش ميگم اين حق منه كه باهام اينجوري برخورد شه جالبه اينه كه يه نفر ديگه باعث ناراحتيش شده كه أصلا ربطي به من نداره ولي ناراحتيش از اون شخصو سر من خالي كرد به نظرتون چيكار كنم آروم شم دلم براي بچم ميسوزه
منم لایک کن آخر شب بیام
آخر نفهنیریم سر چی بود شاید مادرت حق داشته
سلام برای زندگیتون ارزش بیشتری قائل باشید شما هم ازش فاصله بگیرید همیشه اولین قدم ها سخت ترین قدم ها هستن بکی دو هفته اول دپرس می‌شید ولی کم کم عادی میشه براتون. اما یادتون نره اگه یک روزی مادرتون پیشیمون بود ، بگذرید چون ما خودمونم ممکنه خطا کنیم همونطور که دوست داریم خدا بگذره. اگه یک روزی مادرتون پشیمون شد بگذرید چون گاهی بزرگترا بچه میشن !!
مادرخانوم داداشم طلاي قسطي از يكي از آشناهامون برداشته بود اومد يه شب به واتساپم پيام داد كه به حساب بابام پول ريخته بريزين به حساب طلافروش مامانمم ناراحت شد چون تو اين زمينه با مامان هماهنگ ميشد، سري دومم همين كارو كرد مامانم بعد از اينكه فهميد كلي باهام ناراحتي كرد و اين قضيه شد واسم بلا
اگه همیشه اینطور نیست بزار به پای اینکه اونم ناراحته یه چیزی گفته
بعدا که اروم شد باهاش قحبتکن و یا یکی را واسطه کن اگر خواهر داری اون را باهاش صحبت کنه
اینقدر غصه نخور ناراحتی بین همه خانواده ها پیش میاد ولی اگه همسرت بفهمه ممکنه واست بد بشه
یه فیلم ببین و یا کتاب بخون تا حواست پرت بشه
واقعا دارم رو همين زمينه خودمو تقويت ميكنم، مشكل بزرگ من دخترمه چون وابسته اوناست وگرنه خودم اينسري ديگه أصلا دلم نميخواد زياد برم حقيقتش سر اين ناراحتيا ديگه روحيه ايي واسم نمونده هر سري يه بهونه واسه ناراحتي ولي ذره ايي در حقش كوتاهي يا بي احترامي هم نميكنم
مامان من متاسفانه زيادي حساسه، كه اگه يه نفر ديگه باعث ناراحتيش بشه سر من خالي ميكنه، متاسفانه خواهر ندارم ، داداشمم پيش ما نيست گذاشتم پاي زمان ولي استرسم از اينكه شوهرم بگه چرا خونه مامانت نميريم يا چرا خبرشونو نميگيريم و ….
اها پس کلا اینجوره
بهانه بیار بگو احساس میکنم مریضم نریم مریضشون کنیم
و یا برنامه بچین بچه اتون را ببرید شهربازی و پارک و سینما و... که سرتون شلوغ باشه
یه بار بگو مامان مریضه نریم بچه مریض بشه (البته اگه از این مرد ها نیست که بعدا در زمان های دیگه هی بخواد گیر بده بچه را بردی اینجا مریض کردی و...)
همینجور یه مدت بهانه بیار
و بعد یکی دوهفته اگه خونه مادرت نزدیکه خودت با شیرینی و... چیزی برو اشتی کن
چون خانواده در هر صورت پشت و پناه ادمن و مرد حساب میبره وقتی بدونه با خانوادت خوبی
ولی وقتی بدونه دعوا و... هست بعضی از مرد ها سو استفاده میکنن
يه همچين برنامه ايي دارم كه برم باهاش آشتي كنم ، مامانمو با همه اخلاقياتش دوست دارم هيچ وقت هم بهش بي احترامي نكردم ولي بعد اين موضوع ميخوام يه كوچولو عقب برم براي روان خودم كه باعث نشه تنش تو خونه ايجاد كنم ، با دخترمم كاري ندارم اگه هر روز دوست داره بره يا يه روز در ميون واسه اون هيچ وقت تصميم نميگيرم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
