سلام خانم ها وقت بخیر. تروخدا هر کی راه منطقی به ذهنش میرسه منو راهنمایی کنه. شوهرم رو عاشقانه دوست دارم. پدرش خواهرش و برادر های شوهرم ادم های خوبین .و تک تکشون بی اندازه در حقم خوب بودن. اما مادرشوهرم خیلی اذیتم میکنه و زخم زبون هاش بی نهایت هستن. چی کار کنم بین دو راهی موندم.دلم میخواد قطع رابطه کنم اما بقیه ازم میپرسن چرا خونمون نمیای نمیدونم چه جوابی بدم بهشون
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من مثل خودت تحصیلات بالا وپست مدیریتی دارم ،عروس یه خانواده پر جمعیت شدم و روستایی،بسیار بسیار خوبند ودوستشون دارم ولی از اونجا که خودشون هر لحظه هر زمان وارد بشی یه ذره آشغال نمیبینی تو خونه شون ومن از بچه گی کم تحرک تر بودم و اندازه اونا نمیتونم تمیز کنم .برام مهم نیست ،قبلا بهشون میگفتم خونه ما یه آشپز که نداره منم شوهرمه ،دخترم عموشه ،چند سال برادر ا شوهرم هرکدوم یکی دوسال پیشم بودن ...اوناهم از چشم من نمیبینن
من مثل خودت تحصیلات بالا وپست مدیریتی دارم ،عروس یه خانواده پر جمعیت شدم و روستایی،بسیار بسیار خوبند ...
عزیزم چقدر عالی. انشالله زندگیت به همین قشنگی بمونه. همین دیگه کسایی که خونه دارن دستشون مدام به خونس . ماهمین که اشپزی و خونه هم تمیز میکنم کلی بهمون فشار میاد چه برسه حساسیت خیلی بالا هم برای تمیزی داشته باشیم
والا دخالت میکنن تو زندگی پسراشون بدبختا جوری هم رفتار میکنن انگار که کارشونم عالیه&nb ...
میدونید پدر شوهرم بااین که با همه با محبت رفتار میکنه با زنش رفتار مناسبی نداره. مادرش هر بار میبینه شوهر به من توجه میکنم تو جمع دستمو میبوسه یا بغلم کرده این بد تر میکنه