ما یبار رفته بودیم عروسی خواهرِ دوستم
همهچی بود تا اینکه آخرای عروسی وقتی عروس و داماد میخواستن برن وسط برقصن دعوا شد نمیدونم سرِ چی
همه مهمونا و عروس دوماد فرار کردن😂
پدر عروس هی به ما میگفت زودتر برین چندنفر رفتن تفنگ بیارن
فک کنین همه رفته بودن ما مونده بودیم
چون پسرعموی مامانم ماشینو برده بود
انقدر بهش زنگ زدیم ماشینو آورد
تا سوار شدیم ماشین پلیسو آمبولانس اومدن
ولی دلم برا عروس دوماد سوخت عروسیشون خراب شد