امروز ظهر ی سراومد خونمون فهمید واس خالم سوپ پختم ی جوری شذ
خیلی حسوده ببینه منوشوهرم خوبیم سریع بد رفتاری میکنه یا بریم خونش سریع پیش شوهرم میشینه بگ ک پسره منه ن شوهره تو بقران بارها با رفتاراشون گفتن حتی خواهرشوهرم بارها گفته قبل این ک شوهر تو بشه داداش من بوده و پسره این خونه
خلاصه خیلی دوس ندارم برم خونشون .مادرشوهرم ب سیاست داشتن معروفه تو محله
ی جوری حرفشو با مظلوم بازی میگ ادم انگشت ب دهن میمونه