بچه ها من از حرفایه خاله زنگی بدم میاد اینکه کی ازدواج کرد؟ ،کی ازدواج نکرد ؟کی بچه دار شد ؟کی نشد؟ ،کی چیکار کرد؟ ،کی چیکار نکرد ؟از این حرفا ب شدت بدم میاد !!مادرشوهرم مغازه لباس فروشی داره میرم گاهی میشینم تو مغازه زناهم میان اونجا، همشون سن بالا نوه اینا دارن،، میمونم خونه حوصلم سرمیره باید بشینم با درو دیوار حرف بزنم میرم مغازه حوصله حرفایه بقیه رم ندارم الانم سوژمون شده همسایه بقلی ک زن داره با ۶ تا بچه نوه هم داره رفته زنه جوان گرفته از خودش خیلی کوچیکتر یکی میگه اره زنه اولش ب خودش نمیرسه ،اون یکی میگه زنه دومش قشنگه ،یکی میگه من اگه جایه زنه اول بودم مردرو اتیش میزدم ، یکی میگه اره مرده تقصیر نداره زنه ب خودش نمیرسه ،یکی میگه اره دیدید با این زنه میره شمال با اون نمیره ،یکی میگه بدبخت زنه اوله از موقعیکه شوهرش زن گرفته چقدر لاغر شده ،یکی میگه مرده چجور روش شده زن بگیره جالب اینجاست منم از بس نشستم پیشه اینا باهاشون حرف زدم منم شبیهشون شدم از اونجایی خوشم نمیاد کسی تو زندگیه خودم بخواد قضاوت کنه یا پیگیر باشه اما مامدام داریم راجب بقیه حرف میزنیم حالا این حرف تموم میشه حرف راجبه یکی دیگه و همینجور ادامه پیدا میکنه نه کسی نزدیک ب سنه خودم هست ک برم باهاش حرف بزنم روزمو بگذرونم و اگه ام باشه یا درس دارن یا درگیر کار دیگه این منم حوصلم سرمیره منم هر چقدر وقتمو پرمیکنم اما نمیشه دلم میگیره تو خونه حوصلم سر میره محیط خونه تا یجایی خوبه واسم بعدش دلم میگیره نمیشه همشم توخونه موند خودتو حبس کرد