داشتیم غذا درست میکردیم جمع هم که زنونه بود.جاریم بود و دختر خاله شوهرم و مادر شوهرم ،
دستم چرب بود روسریم افتاد دیگه دور گردنم بود انداختم رو سرم
حالا آمدیم خونه کلی غر و دعوا
که هزار تا حرف برامون در میارن و تو بی حجابی و همه حرفی .
حیف این همه محبت که ب این شوهر میکنم خاک بر سرش