طرفای ما دو سه روز مراسمات طول میکشه بخاطر همین شوهرم اینا تالار نگرفتن ما هم دیگه نگرفتیم
که اگه برگردم میگیرم
عروسی رو بخاطر پدرشوهرم که مراسم دوستش بود انداختیم وسط هفته که بسیار کار اشتباهی بود یه سری از مهمونا نتونستن بیان که تقریبا بالا ۵۰ نفر میشد
چند روز قبلش ما یه مراسم لباس داریم که آرایشگاه معمولی رفتم که اگه برگردم بهتر میرم هم اینکه کسی نه عکسی انداخت نه فیلمی گرفت ولی واقعا خوش گذشت
برای حنا رفتم یه آرایشگاه دیگه کلی هم پول گرفت ولی اونی که میخواستم نشد اگه برگردم میفرتم همون آرایشگاه عروسی
پدر و مادرم جدا شدن نصف مراسماتم سمت مادری گرفته شد نصفش سمت پدری که زیاد باب میلم نبود و بزرگترا اینطور تصمیم گرفته بودن البته چند نفری از اون یکی سمت می اومدن
باغ نرفتیم چون شوهرم وقت نکرد به مراسمات خورش رسید فقط رفتیم آتلیه
با چند تا کار اشتباهی که شد
و زیاد از رقصمم راضی نبودم با اینکه تمرین هم کرده بودم اما نشد اونطور که میخوام برقصم
ولی در کل زیادی هم بد نبود
مثلا خانواده هامون باهم اختلاف داشتن میترسیدم حرف نزنن یا دعوا کنن اما برعکس باهم آشتی کردن و حتی یه بحث کوچیک هم پیش نیومد
یا اینکه من آدم خجالتی ام ولی کاملا ریلکس بودم حتی استرس هم نگرفتم
بعضی جاهاش هم واقعا خوش گذشت
آرایش عروسیم به شدت خوب بود ساده و زیبا
لباس عروسم و لباس حنا هم خیلی قشنگ بودن بنظرم اصلا یجوری خاص بودن خیلی بروز
لباس دامادی شوهرمم هم همینطور
بعضی ها هم واقعا برامون سنگ تموم گذاشتن زیاد رقصیدن کمک کردن شاباش زیادی دادن
خونه ام و وسایلام و لباسام همشون شیک بودن
دیجی و فیلم بردار هم بدک نبود
شما ها هم حسرت هایی به دلتون مونده