میشه همتون بخونید و راهنمایی کنید
۵تا خواهر برادریم
همه میگن تو بچه بودی خیلی گریه میکردی و همه رو اذیت میکردی
وضعیت خونمون خیلی سرد بود همیشه
خانواده و فامیل میگن بچه بودی زیاد قهر میکردی
خلاصه من بزرگ شدم و همچنان گفتن تو بچه بودی اینطوری بودی
بزرگتر شدم و همچنان این حرفارو میشنیدم دیگه به غرورم بر میخورد
لجبازی میکردم
تا اینکه اوازه من پیچید تو کل فامیل که فلانی از بچگی آدم خوبی نبوده
خانوادم هم همینو میگفتن
پیش همه میگفتن و من لجبازتر و بدتر میشدم
خواهر برادرام همشون باهم خوبن
ولی یادمه از بچگی همشون میگفتن تو مثل ما نیستی تو بدی
ما از تو خوشمون نمیاد
مامانم بعضی وقتا طرفشون میگیره
من بابام فوت کرده و بچگی و نوجوانی پرچالشی داشتم
ولی الان همشون باهم خوبن و بامن قطع ارتباطن
باهم رفت و آمد داریم
ولی حرفاشونو از من مخفی میکنن وقتی من پیششونم حرف نمیزنن درباره آب و هوا حرف میزنن
به مامانم گفتم شما منو از خودتون نمیدونید منو سوا کردین
داد و بیداد کرد
الان ازدواج کردم و با همسرم مشکل خاصی ندارم خداروشکر ولی بعضی وقتا واقعا احتیاج دارم با یکی حرف بزنم
تمام مشکلاتمو دارم تنهایی حل میکنم
این حق من نیست
با تک تک این حرفام بغض کردم
یهو بغضم ترکید دستام بی حس شد گریم گرفت