2733
2739

اگه اره فقط جواب بدید بگید چه زخمی خورده   و چند مدت طول کشیده خوب بشه؟   تعدیف کنید لطفا مهمه  مرسی


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خودم تو این مرحله دارم دست و پا میزنم 

فقط امید سرپا نگهم داشته 

امید ک خدا هست منو میبینه و اینا همش حکمت خودشه که باید تحمل کنم 

چند دقیقه پیش داشتم فکر میکردم اگه خودکشی گناه نبود حتما تموم میکردم

بالاخره منم دارم زائر کربلا میشم انشاالله تا پایان خرداد (در کمال ناباوری و کااااملا یهویی انشاالله قسمت شماهم )قربونت برم ارباب که انقدر قشنگ و یهویی طلبیدی ** اخرش مرغ دل تنگ و بیقرارم رو میارم پر میدم تو بین الحرمینت سالها قبل برای یک حاجتی مدام زیارت عاشورا خوندم (شش ماه تمام فقط یکی دو شبشو دیر خوندم) اما به اونی که خواستم نرسیدم منم ناامید شدم از آقا یکی دو سال بعد دلم همین طوری  هوای زیارت عاشورا کرد شب خوندم و خوابیدم  فرداش هنوز از خواب بیدار نشده بودم ک شوهرم زنگ زد گفت کربلا میایی ؟ میخوام اسممونو بنویسم ( معجزه ) آخ حسین جانم ، بند دلم. خلاصه ک بچسبید به زیارت عاشورا و هیچچچچ وقت ناامید نشید این اقا پسر مولاست ک شام شبشو میبخشد و پسر حضرت فاطمست ک لباس عروسیشو بخشید ***منتظر سفر نامم به همراه عکس باشید دعا گوی همه نی نی سایتی ها خواهم بود و در آخر ی صلوات از طرف من هدیه به امام حسین کنید اگه دوست داشتین اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها به عدد ما احاطه بهی علمک
2728

یه خانومی که دندانپزشک اطفال هم بود عاشق یه اقا میشه که ایشون کشاورز بودن،  و هیچ درکی از تحصیلات و شعور نداشتن،  ولی این خانوم عاشق و دلباخته این اقا میشه هر چی خانواده ش میگن نه این خانوم دکتر میگه اره،  اخرم شب عقد سر یه چیز بیخود کشاورزه گفت نمیخامت بهم تلفن نکن باورت میشه 

ابرو دختره همه جا برد که این دنبالمه ولم نمیکنه اینم مسیج هاش،  یه ده سالی طول کشید تا تا درست شد،  یادمه کپسول قرص خواب میخورد نه قرص، مشت مشت ها تا اروم میشد،  من هفته قبلی تو کافه باهاش قرار گذاشتم حالش خیلی خیلی بهتر شده بود

اره خودم یکیش😏😏

8سال همو دوسداشتیم برا هم میمردیم کل فامیل از حسادت داشت کو.... شون میسوخت 

انقد سنگ و اختلاف بین خانواذه منو اون انداختن سایه همو با تیر میزدن

یشب قرار گذاشتیم همو ببینیم. و گفت به قیمت جونمم شده میام جلو

قرار گذاشتیم 9شب همو دیددیم 

خانوادم فهمیدن خواهرم زندگیمو نابود کرد

پسره گفت میخوامش

خواهرم به مرده و زندش فوحش داد همه رو خبر دار کرد

انقد ناموسی به منو اون چسپوند اون خییلی پس متین و باوقاری بود ابرو برامون نذاشت

گفت بیای جلو ببین چکارت میکنم

حتما دخترونگیشو گرفتی که میخوای بگیریش


یه خواهر خل مغز احمق ابرو برام نذاشت پسره گفت چی میگه  مگه تو دختر بدی هستی نکنه کاری کردی  نکنه این نقشه بوده

..... هزاررر جور سرم اورد اون خواهرم

10سال میگذره از اون جریان هیچوقت رابطم با خواهرم و اونایی که مارو جدا کرد خوب نشد و حق الناسم گردنشونه

8سال پیش پسره زن گرفت بدون عشق  و علاقه به اجبار خانوادش دوسه تا بچه داره  تا مغز استخونام سوختم بی صدا گریه کردنم  صوتم که استخوانی شد  افسرده شدم ولی باز دوباره سعی کردم بلند شدم از قیافه نیفتم چه شبا یهو میپریدم از خواب و گریه میکردم که دیگه نیس تو زندگیم

چه شبا که خواب میدیدم داره بهم میگه دیگه کسی مخالف نیس باهم ازدواج کنیم از خوشحالی جیغ میردم تو خواب بعد میفهمیدم همش خواب بود عشقم سالهاس که از زندگیم رفته رو زن گرفتع و دوتا بچه داره چقدر حس غریب  پر از فشرده شدن قلبم بود..... 


ولی گفتن اونم  حتی الانم نفرین میکنه خواهرمو که مارو جدا کرد حتی زنشم میدونه دلش با منه

ولی ابروم به خطر افتاد جوانیم رفت دلشکسته شدم تنها موندم 

خاستگار داشتم ولی ازدواجم جور نشد

2740
 چرا شوهرش گفت نمیخوامت؟😕

اره دیگه پسره شب عقد بش گفت گمشو نمیخوامت،  یعنی هر کسی اینو میدید میگف پسره میتونه راننده ش باشه،  بعد دست بزن داشت،  یا یه بار دختره میخواست غافلگیرش کنه یه کیک گرفت برد براش،  پسره جلو دوستاش گفت خانوم نمیشناسمتون ولی ممنون که کیک اوردین 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687