2733
2739

سلام دوستان 

راستش خیلی این مسائل ذهنمو درگیر کرده بود و تو روحیه ی من و خواهرا وبرادرم هم تاثیر بدی گذاشته

اینا رو. مینویسم که اگه یوقت انجام میدید بدونید چه ضربه بدی به بچه ها میزنید.... 

من از وقتی که خاطرم هست هرچی میشد بابام هی میگفت من میمیرم راحت میشید(بی هیچ دلیلی حتی به شوخی میگفت یه وقتا) ولی من با سن کمی که داشتم از یعنی حدودا از هفت هشت سالگی که فهمیدم مردن یعنی چی تا همین الان که 21 سالمه، خیلی حس بدی دارم و میترسم...... 

یادمه بچه که بودم تا صبح گریه میکردم، نماز میخوندم

دعا میکردم و میگفتم تروخدا من قبل پدر ومادرم بمیرم😔

یعنی زجر میکشیدم😫

و چون فاصله سنی زیادی با پدر مادرم داشتم همش از دوستام میپرسیدم بابات چندسالشه؟ مامانت چند سالشه؟ 

فکر میکردم هرکی سنش بیشتر بشه یعنی زودتر میمیره.... 

و هنوزم بابام یه وقتا میگه ولی جدیدا تا این حرفو میزنه بهش میگم از کجا معلوم من زودتر نمردم تو راحت شی؟ الان جوونا خیلی زود میمیرن 

مامانمم دعواش میکنه میگه چرا میگی

درسته که جواب میدم ولی حال بدی بهم دست میده.... 

و زمانی که کنکور داشتم چون باید خیلی مطالعه میکردم و شاید یه وقتا حتی نمیتونستم پدرمادرمو ببینم، بیخیال کنکور شدم

میدونی چرا؟ چون من همش ترس داشتم که نکنه یوقت نرم و روز اخر باشه(دور از جون😔❤) 

این یکی از بدترین ضربه هایی بود که خوردم




دومین ضربه از اینجا شروع شد که... 


یک عددenfpهستم ❤ از سال 97 عضوم تروخدا این یکی کاربری رو نترکونید💚خدایا بابت همه چی ازت ممنونم به دل هممون آرامش و صمیمیت و محبت بده که این روزا همه از سنگن... 💛


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پدر و مادرم(بخصووووووووووووص پدرم)، مامانم خیلی نه ولی بابام همش از مامانم میگه

همش درد و دل میکنه 

هی از خانواده مامانم میگه 

از بدی هاشون

از همه چیز

خواهر برادرام گوش نمیدن ولی من چون ذاتا اهل شنیدنم خیلی گوش میدم و سعی میکنم کمک کنم بیخیال شه

ولی جدا روحم در عذابه

به حدی که خونشون نمیرم زیاد چون میدونم که همش میخوان حرفای تکراری بزنن که من با این سنم بالای هزاااااااار بار شنیدم و وقتی تعریف میکنه من حفظ حفظم 

ولی منم خسته میشم منم ادمم بخدا😔






یک عددenfpهستم ❤ از سال 97 عضوم تروخدا این یکی کاربری رو نترکونید💚خدایا بابت همه چی ازت ممنونم به دل هممون آرامش و صمیمیت و محبت بده که این روزا همه از سنگن... 💛
2731

زیادی حساسی

همین جوری میگ

پسر قشنگم از وقتی اومدی هر روز مامانی بهاره😍.مادر بودن حس عجیب و خاصیست. احساس میکنم قلبم جایی بیرون از سینه میتپد.                                 پسرم، مرد کوچکم، جهان برای من در تو خلاصه میشود💙💙💙   پسرم آرام دوستت خواهم داشت طوریکه هیچکس به جز خودت این حس مرا درک نخواهد کرد💙
2738

مورد دوم تو خیلی از خانواده ها هست کاریشم نمیشه نکرد باید تحمل کنی یا خودت بحثو عوض کنی

نگران فردایت نباش..  خدای دیروز وامروز خدای فرداهم هست. اگر تو اولین بار بندگی میکنی او قرن هاست خدایی میکند. 🌷 

سومین ضربه اونجا بود که پدرم سر چیزای خیلی کوچیک مسخرم میکرد


بار اول که رفتم امتحان بدم برای گواهینامه، رد شدم و میخندید بهم 


خودش فکر میکنه شوخیه و منم میگم اوکی شوخیه ولی وقتی میری به بقیه هم تعریف میکنی و باعث میشی منو مسخره کنن دیگه شوخی نیس


بخدا بارها صدای شکستن قلبمو شنیدم😔😔😔😔


الان از استرس نمیتونم اصلا برم امتحان بدم میترسم بفهمن هی مسخرم کنن😔😔😔


یا مثلا من چاق شدم بخاطر بلغم شدید و افسردگی، انقدر مسخرم کردن که نگو😔😔😔


به خدا هیچ زنی از چاقی لذت نمیبره


چاقی یه نوع بیماریه 


کسی مریض شه، لذت میبره؟ 


کسی مریض شه، مسخرش میکنید؟ 


من اصلا افزایش وزنم دست خودم نبود هی میرفتم میدیدم پنج کیلو پنج کیلو اضافه کردم


حتی مامانم به کل فامیلاش گفته بود 


یه بار رفتیم خونه فامیلشون، برگشت بهم گفت تو که چاق نیستی مامانت این همه میگه


خیلی دلم شکست ازش، خیلییییییی


کلا من همیشه از همه لحاظ مسخره شدم توسط خانوادم(بخصووووووووووووووص پدر و خواهرام) 


نمیدونم بخاطر کاراشونه یا چی اما خواهرم هم خیلی مسخرم میکنه 


همش از خودش تعریف میکنه دائماااااا


من چون از رباضی متنفرم بارها تو سرم زده که تو خنگی، گیجی، من باهوشم


تو زشتی، تو فلانی


(در حالیکه من هرجا میرم همه از چهره، اخلاقم و قبل اینکه چاق شم از اندامم خیلی خوششون میومد) 


من هوش بالایی دارم و تست هم دادم ولی انقدر بی اعتماد به نفسم که حد نداره.... 


با تمام این وجود خیلی خیلی خیلی به خودم کمک کردم ولی من با تمام صبوریم و با تمام مطالعاتم بازم کم اوردم..... 


اینا که گفتم خیلی کمه خیلی.... 


من براتون یک هزارمش رو تعریف کردم






خواهرم لیسانس گرفت رفت سرکار


من هنوز مدرسه میرفتم هی میزدن تو سرم که اره این رفته سرکار 


میگفتم خب من هنوز مدرسه میرم ولی.... 




یا مثلا بچه که بودم جیش کرده بودم هنوزم تو جمع یه وقتا به روم میارن خب ادم خجالت میکشه

و کاری کردن که حتی بی زبون ترین ادما که عین چی از بقیه میترسن هم منو مسخره کنن

فامیلمون سیکل داره(من مسخره نمیکنم بخدا) و هیچی بلد نیس

حتی اونم مسخرم میکنه

حتی بچه هشت ساله هم روش تو روم بازه

یک عددenfpهستم ❤ از سال 97 عضوم تروخدا این یکی کاربری رو نترکونید💚خدایا بابت همه چی ازت ممنونم به دل هممون آرامش و صمیمیت و محبت بده که این روزا همه از سنگن... 💛

می فهممت

خیلی می فهممت

چون منم همین ترسا را همچنان دارم با اینکه خودم مادر شدم ولی این ترس ها هستن همچنان🙃منم پدر مادرم اختلاف داشتن و مدام میگفتن میرم میرم...

اولین بار که از سر در دانشکده پزشکی وارد شدم😍اولین بار که وارد بیمارستان شدم😍اولین بار که با بیمارا صحبت کردم😍تمام خستگی کنکورم فراموش شد...هنوزم وقتی تو بیمارستانم،احساس خوبی دارم...قشنگه که آرزوهات را زندگی کنی😍تلاش کنید کنکوریاا...به آرزو رسیدن ارزشش را داره🌸🌸🌸امضاهای شمام خود به خود پاک میشن؟
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687