یعنی بخدا من خودمو بکشم با این شانسم بهتره تا ادامه زندگی....
بعد سه سال زجر کشیدن و سه بار قهر رفتن خونه پدر،،، شوهرم راضی شده خونمونو ببریم یه شهر دیگه که پنج ساعت فاصله داره با شهرمون و از خانواده ش دور باشم،،، برای کار خودش هم بهتره......ولی از شانس من برادرش هم قراره بیاد اونجا زندگی کنه
توروخدا بگین چیکار کنم و چطوری رفتار کنم که اذیت نشم و هرکس سرش توی زندگی خودش باشه؟ چون جاریم از اول خیلی خودشو میگرفت برام و رسمی بود ولی شوهر من مثل ادمهای مهرطلب همش سعی داشت منو کوچیک کنه با به سری کارا.... اما منم میخوام رسمی باشم و بیخیال
خیلی زورم گرفتع اخه از شانس من همینکه من دارم میرم یه نفس راحت بکشم از دست پدر مادر دره پیتش،،، باید داداشش پاشه بیاد ور دلمون ؟!؟!؟!؟!😭😭😭😭😭😭😭