مامانم احساس میکنم عذاب وجدان داره ک من و تو سن کم شوهر داد با وجود اینکه خیلی راضی نبودم و تحقیق درست و حسابی نکرده
وگرنه خودش میدونه شوهرم و خانواده اش خیلی بدی کردن در حقم
و مامانم میگ باید تاوان پس بدن کارایی ک کردن باهات آخه خیلی پدرشوهرم(وکیله) تو دادگاه اذیتم کرد کلی شکایت فریب در ازدواج فسخ نکاح جعل سند ازم شکایت کرد
گفت مال معیوب بیخ ریش صاحبش و ...
با همه ی این تفاسیر مامانم هنوز امید داره که درست میشه و شوهرم من و دوست داره (۵ ماهی باهم در ارتباط بودیم تو دادگاه ها)
خیلیییی عجیب امید داره
من هر موقع که امید مامانم و میبینم عصبی میشم چون احساس میکنم ارزش من و نمیدونه
و تنها جمله ای ک میگ میگ این دست بزن داره از کجا معلوم بعدی نداشته باشه ؟؟
یکی از دلایلی که من دیر تر حالم خوب شد اینکه مادرم اصلا هیچ جوره زیر بار نمیره ک این رابطه اشتباهه و اونا هم نمیخوان زندگیو
واقعا احساس بی ارزشی میکنم 😞
میگم نگا کن اونا چ خانوادشون یکسان همه میگن طلاق خیال شوهرمم راحته
ولی تو خانواده من دوگانگی وجود داره و ترس از طلاق آخه اولین نفر منم برای طلاق
نمیدونم چیکار کنم مادرم رو راضی کنم ؟ واقعا از دستش عصبی ام
احساس بدی دارم 😞😓
تا حرف طلاق میشه مامانم صداش میلرزه و فشارش میره بالا البته من خیلی سرزنشش میکنم ک من و ۱۸ بدون تحقیق درست و حسابی داد ب این