زن داییم خیلی داییمو اذیت میکنه
هر روز خونه مادرشه که وسایل جهازش خراب نشه شش ساله ازدواج کردن
از وسایلاشون استفاده نمیکنن ب داییم میگه لباساتو ببر خونه مادرت بشور و اتو کن که از وسالاشون استفاده نکنن خودشم لباساشو میبره خونه مادرش
همیشه خونه مادرشه که تو خونه خودش غذا درست نکنه قایلمه هاش خراب بشن
فقط برای خواب میان خونه
داییم بشدت ازش میترسع حق نداره چیزی خرج کنه مگر با نظارت اون
عید زنش نمیذاشته داییم به بچه های خواهروبرادرش عیدی بده داییم یواشکی و ترسون ترسون عیدی داده اون نفهمه
اجاذه نمیده مادرمریضشو با ماشینش تا دکتر ببره
داییم از سرکار مباد باید بچرو نگه داره بعدم تا دوازده یک شب میبرتش هر شب تفریح همیشه لاغر رنگ و رو زرد از بیخوابی و خستگی
حق نداره ا پولاش ی خوراکی چیزی برا خودش بخره
مادرزنشم معمولا نون خشک با پنیری چیزی بهش غذا میده
میگه از مهریه ش میترسم نمیتونم طلاق بدم