موقع ک خونیه پدرم بودم ابروهاموتاتوکردم
الان ی هفته هستش اومدم اصلان گفته مبارک باشه ن بگه ابروهاتودرست کردی
واقعن نمی‌دونم این چیه واسم شده فک
هرچندم ب اون مربوط نیستش
خب خوبه که فضول نیس
اگه می‌گفت که میگفتی زنیکه فضول تو همه چی دخالت می‌کنه
خوبه که
نظر بیخود بده حالتو بگیره بدتر نارحت میشی
چه عجیب بود برام
واقعا مادرشوهر شدن کار سختیه
بهتر.
شایدم اصلا نفهمیده منم متوجه نمیشم چندان
جاری ام مژه گذاشته بود اصلا نفهمیدم فکر کردم ریمل زده فقط .تا خودش گفت
شاید نخواسته فضولی کنه
اکثرمادرشوهرهاهمینن به دلت نگیر مادرشوهرمنم همینه یادمه حامله بودم مانتوحاملگی باشلوارگرفته بودم شال گرفته بودم پوشیده بودم رفته بودیم خونه شون.شوهرم هم لباس گرفته بودبعدمادرشوهرم به شوهرم گفت بلوزت چه قشنگه مبارکه.منم قیافم اینجوری شد😐
برگشتم به خواهرشوهرم گفتم لباس‌های پسرشوچه زودمیببینه درحالی منم لباسام تازه س ولی به من یه تبریک هم نمیگه 😒
خواهرشوهر هم گفت مگه تولباسات تازه س؟
منم دوباره قیافم اینجوری 😐
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
