من تا خود صب بیدار بودم ویاررر اینقد زیاد که دیگه جونی برام نمیموند سطل میذاشتم جلوم
ولی از خانوادش کسی نگفت چی میکشی چه میکنی با این حالت چطور برا بچه هات غذا درس میکنی اصلا
اما اونا انتظار دارن همه چی کنی براشون
من که بارداری هام سخت بود درکت میکنم از خودت هم خسته ی چه برسه به شوهرت یا بقیه
بخدا من ی روز غذا با هزار بدبختی درس میکردم به شوهرم التماس میکردم ازش بذاره برا فردا چون نمیتونستم کاری انجام بدم
همیشه میگم خدایا به هر کی بچه میدی بارداری راحت هم بهش بده