قبلش بگم خواهش میکنم بحثو به نجسی نکشونید من اصلا با اینکه میگن یه سریا سگ نجسه یا دست نزنید بهش کاری ندارم اتفاقا خیلی موجود مهربان و باوفاییه اعتقادی به نجسیشم ندارم ولی خب اینحت ترسیدم دیگه دارم دست خودمم نبود، و اینکه به نظرتون چیکارکنم الان؟ دیگه دستم به اون خانوم نمیرسه عذرخواهی کنم که
راستش من امروز صبح رفتم پیاده روی بعد شروع کردم یکم دویدن و اینا یهو حس کردم یه سگ خیلی بزرگ داره دنبالم میدووعه منم ترسیدم این شد که یهو به طور غریزی سرعتمو زیاد کردم هی میدوییدم که یهویی هم محکم با کمر افتادم زمین این سگه هم اومد طرفم هی دورم میچرخید من دیگه واضحا گریم گرفته بود خدا شاهده داشتم اشهدمو میخوندم دیگه که یهو دیدم یه خانومی خیلی ریلکس برای خودش اومد سگه رو صدازد این صدا زد رفت پیشش بعد منم خیالم راحت شد سگه کاریم نداره بخدا بدنم هنوز میلرزه به زور بلند شدم که برم برگردم خونه اصلا خانومه رو نگاهم نکردم یهو دیدم خودش اومد طرفم شروع کرد جیغ و داد که چرا از سگ من ترسیدی تو خودت از سگ کثیف تری چرا سگمو دیدی دوییدی سگم دنبالت دویید اگه سگم گم میشد اگه فلان میشد میخواستی چیکارکنی باید کلیتو میفروختی و.. حتی فحش مادر هم میداد بهم😐. منم اصلا اولش نمیتونستم حرف بزنم انقدر بدنم میلرزید دستام یخ کرده بود والا ولی دست اخر بهش گفتم احترامتونو نگه دارید من شوکه شدم و ترسیدم دوییدنم هم بخدا یه اتفاق غریزی بود اصلا دست خودم نبود حواسم نبود که وقتی یه سگ دنبالمه نباید بدووم که اونم بازیش نگیره و فلان اینم هی میومد توحرفم فحش میداد منم یهویی متاسفانه کنترلمو از دست دادم عصبی شدم گفتم کمتر ککه خوری منو کن سگت از منم سالم تره یادم نبود نباید بدووم یه اتفاق بود پیش اومد یهو زنه خیلی ساکت شد سرشو تند تند تکون داد گفت منم تند رفتم ببخشید ولی من دیگه عذرخواهی نکردم فقط رفتم که برم خونه.
بخدا اونجا انقدر حالم بد شده بود حتی نتونستم ماشینمو برونم برگردم خونه با تاکسی برگستم ولی الان خیلی حالم خراب تر شده از عذاب وجدان 😭😭😭
دوستان اینم بگم من اونقدرا فوبیا ندارم مثلا یه سگ با صاحبشو ببینم حتی نازشم میکنم و اینا ولی این قلاده نداشت خیلیم بزرگ بود دنبالمم میدویید من اصلا اولش فکرکردم سگ ولگرده 😭.