2733
2739
عنوان

دیشب مامان و بابام 🤦🏼‍♀️

| مشاهده متن کامل بحث + 1247 بازدید | 50 پست

عزیزم زندگی متاهلی همینه دیگه همیشه دعوا سر چیزای کوچیک و چرته شل کن لذت ببر😂مام یبار سر رنگ و طعم چایی دعوا کردیم می‌گفت چرا جای دارچین گلاب و هل زدی طعم شربت میده😐

 قضاوت کار خداست وظیفه ما مسخره و توهین کردنه🗿🗿متاهل 🫀«وقتی بهت گفتم بای بای هانی یعنی دیگه باهات بحث نمیکنم روم ریپ بزنی هم نمیخونم درجا اعلان پیامتو پاک میکنم پس خودتو خسته نکن
قضیه بستنی نیست هزار تا چیز دیگه پشتشه مثلا بابات به انتخاب‌های مامانت اهمیت نمیده یا مامانت ز ...

دقیقا همین، الان دعوا سر بستنی نیست، دهوای ۲۰ -۳۰ ساله است. همه ی خشم های فروخورده، بی احترامی های گذشته


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم زندگی متاهلی همینه دیگه همیشه دعوا سر چیزای کوچیک و چرته شل کن لذت ببر😂مام یبار سر رنگ و طعم ...

😂😂😂😂عزیزممم 

سلام دخترم… مامان جان نور چشمم  این و برا تو مینویسم …یک روز صدایت میزنم رها، تا بدانی دلت فقط باید برای خودت باشد..برای خودت شور بزند…روز دیگر نسترن و نرگس تا بدانی با یک گل هم بهار می‌شود…تا زمستان راه قلبت را پیدا نکند یک روز…گندم میخوانمت تا بدانی برکت خانه ایی و اگر بروی همه اشتیاق ما هم می‌رود .. یک روز سحر می‌شوی تا یاد بگیری پایان همه شب ها را در خودت بیابی نه در دستان دیگران …یک روز الهه و ضمن میخوانمت تا بدانی پرستیدنی هستی…یک روز خورشیدی و یک روز مهتاب.. نیمه شب. افسانه هستی و دست نیافتی… صبح هم عسل جان میخوانمت تا با شنیدن این اسم بدانی چقدر شیرینی …پاییز که شد صدا میزنمت باران و حتما میبرمت روی برگ های زرد و نارنجی که راه بروی برقصی و ذوق کنی از لحظه یه لحظه زنده بودن هایت …آنقدر میخوانمت بانو جان و خاتون جان که باور کنی دختر بودن چقدر شیرین است اگر دوست داشتن خودت را بیشتر از همه دنیا بلد باشی…تمام داستان های هزار و یک شب را برایت میخوانم ،تا یادت بماند شهرزاد قصه گو بودن خوب است اما فقط برای پادشاهی ک دروازه‌ی سرزمین دلش را ، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…و روزی حتما به تو خواهم گفت جان من مراقب دلت باش…دل اگر بشکند دل نخواهد شد تا وقتی آدمت پیدا نشده عاشق نشو دل عاشق بیمار می‌شود بیمار شوی پرستارت می‌شود؟تیمار شوی غمخوارت می‌شود؟و در آخر دخترکم یادت نرود که تو آزاد آفریده شدی تا آزادانه زندگی کنی تا بلند بخندی و موهات توی باد برقصن…تا خنده های از ته دلت ب دنیا یاد آوری کند ک یک دختر چقدر قوی و در عین حال زیبا و لطیف میتونه باشه..دخترم من هیچوقت به تو نخواهم گفت حواست باشد اشتباه نکنی اتفاقا اشتباه کن جان مادر زندگی کن حتی به غلط! تو حاصل دوازده سال عشق بین من و پدرتی دوازده سال عشقی ک جز احترام و محبت و صداقت چیزی به خودش ندیده…حرمت عشق ما را نگه دار ثمره عشق ما را سربلند کن…
😭😭😭الان یهو دیدم اوه اوه همسرم نمیتونه شبا بدون اینکه دست منو بگیره بخوابه… و من تازه به این دقت ...

وا

خوبه که بدون تو نتونه بخوابه این از روی علاقه اش به تو هست

ی عده رو میشناسم که اول با هم بودند بعد کم کم جا خوابشون و جدا میکنند کم کم مثل هم خونه میشن برا هم

خانم تعریف میکرد که فقط چند دقیقه ای برای رابطه کنار هم هستند و بعد هرکی میره سوی خودش و این خیلی بده

2728
😭😭😭الان یهو دیدم اوه اوه همسرم نمیتونه شبا بدون اینکه دست منو بگیره بخوابه… و من تازه به این دقت ...

خودمونیم 

خودتم لوسی ها 😅

این موضوع اصلا مهم نیست 

فقط 19 هفته و 5 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
وای مرسی عزیزدلم🥲💖حتما از این ب بعد این کار میکنم


خواهش میکنم، من عکس روزهای قمر در عقرب را گرفتم وتو گوشیم ذخیره کردم تا فراموش نکنم.

سلام،برای سلامتی وخوشبختی همه (صلوات)
😭🥲اره ولی یهو قلبم ریخت ک چقد کار بچگونه اس اون قراره پدر شه(: بعد دوازده سال …

😂😂😂😂همین خوبه دلت میخواست از این پدرای جدی و خشک شه؟

ارزوهاتو فالو کن🙃💚مطمئن باش یروز بک میدن🙂
2738
خودمونیم  خودتم لوسی ها 😅 این موضوع اصلا مهم نیست

اره من فوق العاده لوسم خیلیییی زیاد و الان نمیدونم بچم بین دو تا آدمی ک خودشون بچن چجوری میخواد بزرگ شه(:

سلام دخترم… مامان جان نور چشمم  این و برا تو مینویسم …یک روز صدایت میزنم رها، تا بدانی دلت فقط باید برای خودت باشد..برای خودت شور بزند…روز دیگر نسترن و نرگس تا بدانی با یک گل هم بهار می‌شود…تا زمستان راه قلبت را پیدا نکند یک روز…گندم میخوانمت تا بدانی برکت خانه ایی و اگر بروی همه اشتیاق ما هم می‌رود .. یک روز سحر می‌شوی تا یاد بگیری پایان همه شب ها را در خودت بیابی نه در دستان دیگران …یک روز الهه و ضمن میخوانمت تا بدانی پرستیدنی هستی…یک روز خورشیدی و یک روز مهتاب.. نیمه شب. افسانه هستی و دست نیافتی… صبح هم عسل جان میخوانمت تا با شنیدن این اسم بدانی چقدر شیرینی …پاییز که شد صدا میزنمت باران و حتما میبرمت روی برگ های زرد و نارنجی که راه بروی برقصی و ذوق کنی از لحظه یه لحظه زنده بودن هایت …آنقدر میخوانمت بانو جان و خاتون جان که باور کنی دختر بودن چقدر شیرین است اگر دوست داشتن خودت را بیشتر از همه دنیا بلد باشی…تمام داستان های هزار و یک شب را برایت میخوانم ،تا یادت بماند شهرزاد قصه گو بودن خوب است اما فقط برای پادشاهی ک دروازه‌ی سرزمین دلش را ، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…و روزی حتما به تو خواهم گفت جان من مراقب دلت باش…دل اگر بشکند دل نخواهد شد تا وقتی آدمت پیدا نشده عاشق نشو دل عاشق بیمار می‌شود بیمار شوی پرستارت می‌شود؟تیمار شوی غمخوارت می‌شود؟و در آخر دخترکم یادت نرود که تو آزاد آفریده شدی تا آزادانه زندگی کنی تا بلند بخندی و موهات توی باد برقصن…تا خنده های از ته دلت ب دنیا یاد آوری کند ک یک دختر چقدر قوی و در عین حال زیبا و لطیف میتونه باشه..دخترم من هیچوقت به تو نخواهم گفت حواست باشد اشتباه نکنی اتفاقا اشتباه کن جان مادر زندگی کن حتی به غلط! تو حاصل دوازده سال عشق بین من و پدرتی دوازده سال عشقی ک جز احترام و محبت و صداقت چیزی به خودش ندیده…حرمت عشق ما را نگه دار ثمره عشق ما را سربلند کن…
اره من فوق العاده لوسم خیلیییی زیاد و الان نمیدونم بچم بین دو تا آدمی ک خودشون بچن چجوری میخواد بزرگ ...

شرایط خود به خود به ادم القا میکنه ک بعضی رفتارارو بذاره کنار،شمام بچتون بیاد خود بخود مسئولیت پذیر تر میشید و پخته تر،البته بستگی داره بچه بودنو تو چی ببینید

ارزوهاتو فالو کن🙃💚مطمئن باش یروز بک میدن🙂
😂😂😂😂همین خوبه دلت میخواست از این پدرای جدی و خشک شه؟

نه اصلا اونم غیر قابل تحمل برام😭

سلام دخترم… مامان جان نور چشمم  این و برا تو مینویسم …یک روز صدایت میزنم رها، تا بدانی دلت فقط باید برای خودت باشد..برای خودت شور بزند…روز دیگر نسترن و نرگس تا بدانی با یک گل هم بهار می‌شود…تا زمستان راه قلبت را پیدا نکند یک روز…گندم میخوانمت تا بدانی برکت خانه ایی و اگر بروی همه اشتیاق ما هم می‌رود .. یک روز سحر می‌شوی تا یاد بگیری پایان همه شب ها را در خودت بیابی نه در دستان دیگران …یک روز الهه و ضمن میخوانمت تا بدانی پرستیدنی هستی…یک روز خورشیدی و یک روز مهتاب.. نیمه شب. افسانه هستی و دست نیافتی… صبح هم عسل جان میخوانمت تا با شنیدن این اسم بدانی چقدر شیرینی …پاییز که شد صدا میزنمت باران و حتما میبرمت روی برگ های زرد و نارنجی که راه بروی برقصی و ذوق کنی از لحظه یه لحظه زنده بودن هایت …آنقدر میخوانمت بانو جان و خاتون جان که باور کنی دختر بودن چقدر شیرین است اگر دوست داشتن خودت را بیشتر از همه دنیا بلد باشی…تمام داستان های هزار و یک شب را برایت میخوانم ،تا یادت بماند شهرزاد قصه گو بودن خوب است اما فقط برای پادشاهی ک دروازه‌ی سرزمین دلش را ، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…و روزی حتما به تو خواهم گفت جان من مراقب دلت باش…دل اگر بشکند دل نخواهد شد تا وقتی آدمت پیدا نشده عاشق نشو دل عاشق بیمار می‌شود بیمار شوی پرستارت می‌شود؟تیمار شوی غمخوارت می‌شود؟و در آخر دخترکم یادت نرود که تو آزاد آفریده شدی تا آزادانه زندگی کنی تا بلند بخندی و موهات توی باد برقصن…تا خنده های از ته دلت ب دنیا یاد آوری کند ک یک دختر چقدر قوی و در عین حال زیبا و لطیف میتونه باشه..دخترم من هیچوقت به تو نخواهم گفت حواست باشد اشتباه نکنی اتفاقا اشتباه کن جان مادر زندگی کن حتی به غلط! تو حاصل دوازده سال عشق بین من و پدرتی دوازده سال عشقی ک جز احترام و محبت و صداقت چیزی به خودش ندیده…حرمت عشق ما را نگه دار ثمره عشق ما را سربلند کن…
شرایط خود به خود به ادم القا میکنه ک بعضی رفتارارو بذاره کنار،شمام بچتون بیاد خود بخود مسئولیت پذیر ...

من خودم به شخصه نود درصد کارام رو دوش همسرمه من اصلا ادم مسئولیت پذیر و قوی نیستم 

سلام دخترم… مامان جان نور چشمم  این و برا تو مینویسم …یک روز صدایت میزنم رها، تا بدانی دلت فقط باید برای خودت باشد..برای خودت شور بزند…روز دیگر نسترن و نرگس تا بدانی با یک گل هم بهار می‌شود…تا زمستان راه قلبت را پیدا نکند یک روز…گندم میخوانمت تا بدانی برکت خانه ایی و اگر بروی همه اشتیاق ما هم می‌رود .. یک روز سحر می‌شوی تا یاد بگیری پایان همه شب ها را در خودت بیابی نه در دستان دیگران …یک روز الهه و ضمن میخوانمت تا بدانی پرستیدنی هستی…یک روز خورشیدی و یک روز مهتاب.. نیمه شب. افسانه هستی و دست نیافتی… صبح هم عسل جان میخوانمت تا با شنیدن این اسم بدانی چقدر شیرینی …پاییز که شد صدا میزنمت باران و حتما میبرمت روی برگ های زرد و نارنجی که راه بروی برقصی و ذوق کنی از لحظه یه لحظه زنده بودن هایت …آنقدر میخوانمت بانو جان و خاتون جان که باور کنی دختر بودن چقدر شیرین است اگر دوست داشتن خودت را بیشتر از همه دنیا بلد باشی…تمام داستان های هزار و یک شب را برایت میخوانم ،تا یادت بماند شهرزاد قصه گو بودن خوب است اما فقط برای پادشاهی ک دروازه‌ی سرزمین دلش را ، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…و روزی حتما به تو خواهم گفت جان من مراقب دلت باش…دل اگر بشکند دل نخواهد شد تا وقتی آدمت پیدا نشده عاشق نشو دل عاشق بیمار می‌شود بیمار شوی پرستارت می‌شود؟تیمار شوی غمخوارت می‌شود؟و در آخر دخترکم یادت نرود که تو آزاد آفریده شدی تا آزادانه زندگی کنی تا بلند بخندی و موهات توی باد برقصن…تا خنده های از ته دلت ب دنیا یاد آوری کند ک یک دختر چقدر قوی و در عین حال زیبا و لطیف میتونه باشه..دخترم من هیچوقت به تو نخواهم گفت حواست باشد اشتباه نکنی اتفاقا اشتباه کن جان مادر زندگی کن حتی به غلط! تو حاصل دوازده سال عشق بین من و پدرتی دوازده سال عشقی ک جز احترام و محبت و صداقت چیزی به خودش ندیده…حرمت عشق ما را نگه دار ثمره عشق ما را سربلند کن…
خواهش میکنم، من عکس روزهای قمر در عقرب را گرفتم وتو گوشیم ذخیره کردم تا فراموش نکنم.

تلگرام دارید؟ تو تلگرام بزن تقویم  همسران (نجومی،اسلامی) اینم لینکشه https://t.me/Taghvimehamsaran 

هم قمر در عقرب هم بقیه روز های این مدلی رو میگه خیلی خوبه

 قضاوت کار خداست وظیفه ما مسخره و توهین کردنه🗿🗿متاهل 🫀«وقتی بهت گفتم بای بای هانی یعنی دیگه باهات بحث نمیکنم روم ریپ بزنی هم نمیخونم درجا اعلان پیامتو پاک میکنم پس خودتو خسته نکن

مرسی عزیزممم

سلام دخترم… مامان جان نور چشمم  این و برا تو مینویسم …یک روز صدایت میزنم رها، تا بدانی دلت فقط باید برای خودت باشد..برای خودت شور بزند…روز دیگر نسترن و نرگس تا بدانی با یک گل هم بهار می‌شود…تا زمستان راه قلبت را پیدا نکند یک روز…گندم میخوانمت تا بدانی برکت خانه ایی و اگر بروی همه اشتیاق ما هم می‌رود .. یک روز سحر می‌شوی تا یاد بگیری پایان همه شب ها را در خودت بیابی نه در دستان دیگران …یک روز الهه و ضمن میخوانمت تا بدانی پرستیدنی هستی…یک روز خورشیدی و یک روز مهتاب.. نیمه شب. افسانه هستی و دست نیافتی… صبح هم عسل جان میخوانمت تا با شنیدن این اسم بدانی چقدر شیرینی …پاییز که شد صدا میزنمت باران و حتما میبرمت روی برگ های زرد و نارنجی که راه بروی برقصی و ذوق کنی از لحظه یه لحظه زنده بودن هایت …آنقدر میخوانمت بانو جان و خاتون جان که باور کنی دختر بودن چقدر شیرین است اگر دوست داشتن خودت را بیشتر از همه دنیا بلد باشی…تمام داستان های هزار و یک شب را برایت میخوانم ،تا یادت بماند شهرزاد قصه گو بودن خوب است اما فقط برای پادشاهی ک دروازه‌ی سرزمین دلش را ، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…و روزی حتما به تو خواهم گفت جان من مراقب دلت باش…دل اگر بشکند دل نخواهد شد تا وقتی آدمت پیدا نشده عاشق نشو دل عاشق بیمار می‌شود بیمار شوی پرستارت می‌شود؟تیمار شوی غمخوارت می‌شود؟و در آخر دخترکم یادت نرود که تو آزاد آفریده شدی تا آزادانه زندگی کنی تا بلند بخندی و موهات توی باد برقصن…تا خنده های از ته دلت ب دنیا یاد آوری کند ک یک دختر چقدر قوی و در عین حال زیبا و لطیف میتونه باشه..دخترم من هیچوقت به تو نخواهم گفت حواست باشد اشتباه نکنی اتفاقا اشتباه کن جان مادر زندگی کن حتی به غلط! تو حاصل دوازده سال عشق بین من و پدرتی دوازده سال عشقی ک جز احترام و محبت و صداقت چیزی به خودش ندیده…حرمت عشق ما را نگه دار ثمره عشق ما را سربلند کن…
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687