بدترین دعوای عمرتون رو تعریف کنید 😂

یعنی یه بارم بحث نکردین؟؟؟

بحث کردیم ولی فحش و داد بیداد و زدن نکشیده 

 چون منم مث توعم هرچی گفتی کاملا درک کردم🤣🤣🦦

یه بار تو خونه بودم همین مرده زنگ‌خونه رو زد گفت زنگ‌بزن صد و ده بگو پلیس بیاد فلانی میخواد خونه رو اتیش بزنه همون پسر بزرگه.گفتم خودتون‌زنگ‌بزنید گفت من بزنم نمیان بگو شاکیم.زنگ‌زدم  پلیس اومد پسره هم‌در خونه رو باز نمیکرد.منم‌از ترسم‌رفته بودم تو حیاط که اتیش زد سرایت نکنه به خونه گیر بیفتم. زمستون‌سرما.همسرم سر کار بود کارش گیر کرده بود.دیگه یکی همسایه ها در استانه انجماد گفت بیا خونه ما..به بدبختی مسره درو باز کرد پلیس رفت داخل باهاش حرف زد و تموم

عه دمت گرم 😂😂🌺

خوش به حالت  

اتفاقا یه بار پسر بزدگه چاقو زده بود رو دست باباهه میگفت اونموقع یادته میزدیم گامبو فکر کردی الانم همون گوقعست بزرگ‌شدم زورم بهت میرسه میزنمت مثل عن‌بشی

وای منم دعوای بچگی زیاد داشتم یه بار با دمپایی زدم پیشونی پسرعموم خون اومد 😑 البته قبلش در دسشویی روم قفل کرده بود

خداروشکر ما از این همسایه ها نداریم  

رفتن .پسره یه مدت خیلی تو اینستا فعال بود.میگفا اوووو آررررره

یکی تعریف میکرد مامانشو خالش دعوا کردم مامانش خالشو زده خلاصه خالهه غش گرده زنگ زدن ۱۱۵ اومده یارو خندش گرفته مامانه بهش گفته میخای خودتم بزنم نیشنو باز کن

یه بارم یه ۱۱۵ ای میگفت رفتم دعوا بود یکی سرش شکسته بوده همو میزدن یکیشون بادمجون پرت میکرت طرف من نرم داخل اخر سرم با متکا دنبالش کرده بوده

واقعا خیلی پسر شیطون دورم بود بچگی منم مثل پسرا سرکش شده بودم و لای اونا بازی میکردم 

همیشه دعوا میکردیم میکوبیدیم صورت هم باد میکرد یه بار یه سنک خیلیییی بزرک رو پرت کرد سرم خدا رحم کرد تل سرم بود از این تل های پنج سانتی بچگی هام وای خیلی خدا رحم کرد 

یه روز تو یه محل خلوت  یه موتوری از کنارم رد شد خواست بهم دست بزنه 

خودمو کشیدم کنار 

دیدم دوباره دور زد داره برمیگرده 

یه مشت خاک برداشتم نزدیکم شد پاشیدم تو صورتش که با موتور خورد زمین منم شروع کردم به زدنش، یهو متوجه شدم چند تا مرد عابر دارن به زور منو جدا میکنن دیگه نزنمش! خیلی عصبانی بودم 

خدابیامرز پدرم همیشه از بچگی بهم نصحیت میکرد که اگه کسی تو راه مدرسه یا جایی مزاحمت شد با یه پاره آجر بزن تو سرش تا وقتی من رفتم در خونش بگم اینو دختر من زده و حسابشو برسم ❤

پسرا واقعا بعضیاشون هیولان

شوهر من و داداش دوقلوش تن و بدنشون پر از زخمه انقدر که همدیگه رو زدن لت و پار کردن یه بار با تخته سنگ یه بار با شیشه یه بار با چوب اصن جای سالم نداره 😂😂

وای😂😂😂😂😂اره واقعا من هم بازی بچگیام همه همین جور دیوونه بودن ولی من گریم میگرفت همشون میگفتن ببخشید برام خوراکی میاووردن🤦🏻‍♀️😂