مگه مادر و پدرت نیستن که گاهی اونجا بری
اره بخدا یه حرفای میزدن ها
نمونش این بود ما رفته بودیم مسافرت اون موقع بد نبود در اون حد رابطه مون شوهرش یه چک داشت دست ما
تو مسافرت هی زنگ زنگ زنگ ک لازم داریم فلان گفتم بابا صب کنین برسیم چشم حل میشه اینا
برگشت گف انگاری زدین تو کار قاچاق نیستین فلان بیسار
من ناراحت زنگ زدم خونه پدربزگم ک این چه حرفیه میزنه پیش جمع ب من خونشون نزدیک بود دیدم پا شد اومد اونجا
در و یجوری میکوبید باز کنن من از پشت تلفن میشنیدم من
اومد اونجا داد و بیداد دید من پشت خطم گرفت یکمم با من دعوا کرد دوباره گوشی دستم بود برگشت ب پدربزرگم گف که من میگم ما رفتیم مسافرت خاک تو سر شماها شده و….
دیگه قطع کردم
دیگه نه میرم نه اجازه میدم بیان
من حیلی بسازم یه جوری ک هفته ای حداقل یه بار به عمه های شوهرش زنگ میزنم حالشون رو میپرسم چه برسه مال خودمون
ولی یه حوری دو رویی کرد در صورتی ک خودم شنیدم هیچ وقت نمیبخشمش
خودت براخودت ارزش قائل نیستی تو تاپیکای قبلت همه گفتننن رابطتو قطع کن
به شوهرت نگی چیا بهش گفتنا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
23 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
