سلام یادمه خیلی شلوغ بود خیلی حرفا زده میشد ولی یادم نیست چی
ولی این قسمتشو یادمه که آدما میومدن بهم چند تا سکه میدادن انگاری از یه چیزی میترسیدن یا از من میترسیدن نمیدونم یا میخواستن کاریشون نداشته باشم یا مراقبشون باشم یکی بهم گف من چندتا سکه بهت میدم ولی اینا خیلی قیمتی و ارزشمنده از بقیه سکه ها گرونتره