حالم خیلی بده اصلا نمیدونم باید چیکار کنم...
خیر سرم مثلا میخواستم امشب یه شب آروم بسازم...
آخه مدتیه اصلا میونمون خوب نیست. به خاطر مشکلاتم کم محلی بهش کردم.
گفتم گناه داره اونم خسته است مثل من ، نیاز به یکم توجه داره ، این همه تلاش میکنه و زحمت میکشه خدارو خوش نمیاد همش جلوش غمباد بگیرم و بی محلی کنم.
اومد خونه دید به خودم رسیدم و سر حالم اونم خوشحال شد خیلی باهم خوب بودیم تا این که دیدم دهنش بوی سیگار میده. اصلا یه دفعه ریختم به هم حالم بد شد، چون یک ماهه هر وقت میاد خونه این بو رو میفهمم.
دیگه طاقت نیاوردم و به روش آوردم و گفتم سیگار کشیدی بازم؟گفت آره، گفتم چرا کشیدی چرا این کارو میکنی میدونی من بدم میاد. یه ماهه هر شب هرشب دارم بوی سیگار تو میفهمم. دیدم حق به جانب میگه چیکار به کار من داری. کارت به من نباشه .
گفتم یعنی چی کارت نباشه. من دلم نمیخواد تو با خودت اینجوری کنی . گفتم کم غصه تو دلم ندارم دیگه نمیتونم غصه ی این کار تو رو هم بخورم.
گفت کی؟ تو؟ تو غصه ی منو میخوری؟ فکر کردی حرفات و رفتارات و بی محلی هات یادم رفته؟ تو همه برات مهمن جز من.. آخرین کسی که بهش اهمیت میدی منم.. حالام لازم نکرده الکی ادا بیای،
گفتم الکی ادا بیام چیه. به فکر خودت نیستی یا من و حرفم برات اهمیت نداره به بچه هامون فکر کن. دلم نمیخواد پدرشون یه آدم سیگاری باشه.
یه دفعه بلند شد عصبی شد و زد زیر وسیله ها گفت تو منو به این روز انداختی ، تو روانیم میکنی رو اعصابم میری منم برای آروم شدنم این کارو میکنم ، حالام دیگه دهنتو ببند و خفه شو دیگه بهم گیر نده چون به تو هیچ ربطی نداره تو کار منم دخالت نکن. بعد مدت ها یه امشب مثلاً خواستی یکم به من برسی ولی نقشه کشیدی بزنی خرابش کنی. من تو رو میشناسم چه آدمی هستی و هزار تا حرف دیگه که هر کدوم بدتر از اون یکی دلمو شکست.
به خاطر اینکه سیگار کشیدنش رو به روش آوردم شدم مقصر شدم بدهکار...
هر چی از دهنش در اومد بهم گفت ...
شاید بگید زیاد مهم نیست. ولی من این مسأله خیلی برام مهمه. بعدشم یه ماهه من مرتب متوجه ام داره میکشه .
تموم حرفا و رفتارهاش به کنار چیزی که ناراحتم میکنه و منو میترسونه اینه که نکنه اعتیاد پیدا کرده بهش...😔