خودم یادم نیست ولی میگن از جارو برقی😐😂
ی همسایه داریم هنوز ک منو بعد سالها میبینه میگه جارو برقی بذارم رو سرت ؟
من ازپنکه سقفی. میترسیدم بیافته روم سرم قطع بشه
صدای سگ و صدای جوی آب پشت خونه بابابزرگم.
از پنبه😐به پنبه هم میگفتم مَنبی
از وسیله نمیترسیدم یکی از فامیلامون لاشه گوسفندو جلو من آویزون کرد تیکه تیکه کرد اون موقع خیلی ازش ترسیدم
خیلی کوچیک بودن از جاروبرقی
یه اتاقی تو روستا مامانم بود که وسایل تعزیه توش نگهداری میکردن از اون اتاق خیلی میترسیدم خیییلی لباس های آویزون تعزیه کلاه هاش سرشیر
از شوهر خالم وقتی کلاه نداشت
يكي از ايي بيي ( ميگفتن بچه ها رو ميدزده)Ayi Bayi عمه هاي ميگفتن شلوغي كني مياد
اتاقم يه پرده داشت كه پشتش وسايل و كتابخونه بود از اون پشت پرده خيلي ميترسيدم
يكي هم از چادر سياه كه شبيه يه كوه سياه بزرگ بود اگه جايي پهن بود ..
خدا دلتو شاد کنه چقدر خندیدم یادبچگی خودم افتادم گه چطوری از چاه دسشویی میترسیدم همیشه نیم خیز بودم باید یکیم پشت در میومد باهم حرف میزد تا نترسم همش فکر میکردم یکی که شبیه اسکلته میاد بیرون یا با دستش میکشم تو تا اول دوم راهنمایی میترسیدم
منم مثل توم اگه پتو روم نباشه نمیتونم پاهامو دراز کنم میترسم اگه نکشم یه موجودی از پاهام منو میکشه سمت خودش یه بچه هم دارما اما خب میترسم هی پتو رو میندازم رو پاهای بچه م اینم میگه مامان گرمه میگم نه باید بکشی
شیرتعزیه
از در زدن😂💔
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
