از داییم😂😂ولی الان بشدت عاشقشم
پَر و دستکش ظرفشویی 😅
از همه چی
خیلی ترسو و بزدل و لوس و ننر بودم
و به لطف زحمت های دختر یکی از آشناها مون که ازم بزرگتر بود همیشه با ترسام منو رو به رو میکرد منم اولش خیس میکردم خودمو بعد شجاع میشدم 🥲😂
ازامپول والانم شوهرم شغلش پزشک هست😕
من از جاروبرقی ،روشن میشد سکته میکردم
والا با تبلیغات زمان ما،چرخ گوشت😂😂😂
از هیچی چون نترس بودم
از پنبه تا حدی که بابام از رو میز کارش پنبه ریسه میکرد تا جلوی اتاق میترسیدم نمیرفتم نزدیک از آدم برفی هم میترسیدم اینقدر که روتختی با طرح آدم برفی گرفته بودن شب تب کردم مامانم انداختش رفت.
ترسم از آدم برفی و پنبه از کوچیکی تا 10سالگی اینا باهام بود.
پارچه سفید
من که یادم نمیاد ولی دختر ابجیم ۳ سالشه انفد از سشوار میترسه روشن شد گریه میکنه و فرار
کلا از مردا هم میترسه خونمون مهمون بودن گفتم بیا موهاتو شونه کنم میگفت نه منم گفتم به عمو میگم بیادااا انقد اومد ساکت نشست موهاشو شونه کردم بستم نِقِش در نیومد
عمو =(شوهر من) 😂😂😂خیلی ازش میترسید
آبمیوه گیری ناسیونال
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
16 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
