دارم جدا میشم یکسال و خورده ای
بعد یکی فامیلای درجه یک مشترک منو همسر سابق اومد خونمون بعد گفت (فلانی میگه میخوام براش زن بگیرن من دلم خندیدم اخه پسر بزرگشون داره میشه ۴۰سال برا این زن بگیرن)
خلاصه من برام نیست منم بهش گفت شوهر به چه درد آدم میخوره ولی من تصمیم داره اگر یک روزی خواستم ازدواج کنم میخوام با یک قاری ازدواج کنم که هردومون خدمت کنیم به قرآن
الان میگم کاش اینجور نمیگفتم حالا طرف فکر نکنه من کشته مرده ی شوهرم
ای خدا چرا من اینقدر چرت و پرت میگم چرا چراااا