من امروز با مامانم دعوام شد سر اینکه با دوستم رفتم شهر بازی مامانم سختگیره زنگ زدم بهش کلی گریه کردم گفتم خسته شدم گفت بیا فرار کنیم اونده خواستگاریم با اینکه وضعش خوبه اما داداشم نمیده میگه هم بچه ای هم پسره خالکوبی داره خوانواده ای مامانشم شرن چیکار کنم بنظرتون فرار کنیم اخه اگه فرار کنیم مثل این بیو ها میشم نه جهاز میدن نه عروسی میگیرن ممکن دعوا هم بیفته خسته ام دیگه از خونمون از مامانم 😔😔
این کاربری قبلا برای خواهرم بود الان متعلق به منه سه تایپک اول متعلق به خواهرم☺️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
هیچ مادری از مرگ نمیترسد،بزرگترین ترس یک مادر از این است که فرزند خود را در این دنیا تنها بگذارد،در حالی که میداند هیچکس مثل او فرزندش را دوست نخواهد داشت ❤
ببین اگه میخوای بدبخت شی خودتو کوچیک کن فرار کن ما که دوسال اومدن و رفتن کلی واسطه فرستادن شیک و مجلسی عروسی کردیم بعد چند سال زبون درآوردن تو بری دیگه جرات داری چیزی بگی میگه خودت خواستی خانواده ات صلاحتو میخوان
فرار کنی فقط ارزش خودتو آوردی پایین هم پیش پارتنرت هم خانوادش هم فامیلای خودت تا آخر عمرشونم یادشون نمیره اصلا فجیع تر از این قضیه وجود نداره انقدم بد خانوادتو پیشش نگو خودت و خانوادتو بالا بگیر پیش همه