زندگی عادی و بدون اضطراب شده برام آرزو
یه آدم بشدت بی اعتماد بنفس بار اومدم
خانوادم خوبن ها..حمایتم میکنن..ولی چون خودشون آسیب دیدن به منم آسیب زدن..
آسیب هایی که بهم وارد کردن هنوز تو وجود منه و روز به روز داره منو از درون نابود میکنه.. اینا نمیدونن من دارم چه عذابایی میکشم
۸ سالم بود هم توسط پدر مادرم کتک میخوردم..تحقیر میشدم..بی محبتی دیدم..از یه طرف تو مدرسه توسط معلم عوضی آزار اذیت میشدم و شکنجه میشدم..از یه طرف یه مرده قد بلند با چاقو همیشه تعقیبم میکرد و شبا همش کابوس میدیدم
من یادم نمیره اون روزارو
نمیدونم چرا خر بودم و سکوت کردم
خیلی دلم میخواد فراموش کنم ولی بازم میبینم یه چیزی یه خلا ته ذهنم هست
من تو اوج جوانیم شدم یه دختر افسرده ..که روزی ۷ ۸ تا داروی اعصاب میخورم..
یکم دلم گرفته