پدرم با اینکه مذهبی هم هست اما نه تنها برا ما دخترا اصلا فکر ازدواج نیست یک تومنم جهیزیه نمیگیره اصلا بی خیاله که خواستگار نداریم حالا اونم که نمیتونه کاری کنه اما مثلا کف دست ما زورش میاد هزار تومن بزاره اما خودش تا میتونی پول هدر میده داداشم ۳۰ سالشه پسر ارومی هست من و مامانم میگیم زن بگیره خودشم راضی هست ولی روش نیست چیزی بگه اما بابام میگه پولاتو بدم یه خونه برات بسازم اصلا براش بی معنیه که بره برا پسرش خواستگاری.وقتی هم ما مخالفت میکنیم میگه این پسر پول نداره من کجا برم خواستگاری در حالیکه داداشم ماهی ۲۰ تومن حقوق داره بلاخره کم کم میتونه خونه هم بسازه.ولی واسه ازدواجش دیر شده.پدرم هیچ اندوخته ای نداره براش دو روز پیش به داداش بزرگم ۷ میلیون داد یعنی قیامت کرد که من پولم کجاست که ازم پول میخاید.پدرم کارمنده.گاهی که به کاراش فکر میکنم اصلا نمیتونم ببخشمش.حتی گاهی دوست ندارم ازدواج کنم که اون سربلند بشه!!
چند سالته ؟ سعی کن مستقل بشی
انتخاب پدر و مادر دست آدما نیست‌فقط باید کنار اومد عزیزم🩵
الان مثلا سربلندی شما و پدرتون تو ازدواجه؟
پدرتون کاملا درست میشه با ۲۰ تومن میشه زندگی کرد؟ خانواده رو چرخوند برای یه ادم مجرد خوبه میتونه پس انداز داشته باشه ولی برای ازدواج زمانی ک خونه نباشه کمه
اون خودش به یه ورشه شما ازدواج کنی یا نه
بعد تو میخوای آینده تو خراب کنی تا سرشکسته شه ؟
شما موردو پیدا کنید باباتم ببرید
الان خیلی از دخترا شرایط برادرتو قبول میکنن
وقتی پدرت همچین آدمیه منتظر کمکش نباشید.
بابای من هی میگه پول خواستین بگین ولی میدونیم نداره.
خواهرم ملاحظه نمیکنه میگیره ازش،بابام میاد پیش من گله میکنه.
منم میبینم اینجوره نمیگیرم.
دندونم عصب کشی میخواست چون پولم نرسید خراب شد مجبور شدم بکشمش.
اولش خیلی قاطی بودم ولی کاریش نمیشه کرد.
خودم کار میکنم نیازای مالیمو برطرف میکنم
امیدوارم تو یه دنیای دیگه یه خونواده ثروتمند گیرم بیاد.
خب پس اگه یکی هم بیاد خواستگاریت بخاطر خودت میاد
منم شرایط مشابه شمارو داشتم خدا میدونه از سن کم چقدر بدبختی کشیدم اینکه تمام بار زندگی رو دوش خودت باشع و خودت باشی و خودت بدون هیچ پشتوانه چقدر سخته
دیدم پدرم کاری برام نمیکنه از زمان دانشجوییم شروع کردم به کار کردن چه مسیر های زیادی پیاده رفتم پول تاکسی نداشتم پول غذا نداشتم پاهام پر تاول بود بس پیاده میرفتم و کفشام مناسب نبود هیچ پولی خرج چیزای متفرقه نمیکردم چون میدونستم پشتوانه ای ندارم و خیلی چیزا باید بخرم خودم بهترین جهیزیه خریدم خودم حلقه برای شوهرم خریدم خودم سرویس طلا خریدم دادم دست خانوادم شب عروسی کادو بهم بدن تا جلو خانواده شوهرم کم نیارم همه اینا حاصل شش هفت سال کار کردنم بود
ولی به ی چیز خیلی اعتقاد. دارم خدا بدجوری پشت و پناه دخترای تنها و بی پناهه
خداروشکر ی همسر خیلی خوب برای خودم پیدا کردم و الانم وضع زندگیم خیلی خوبه
ولی انقدر رنج کشیدم تا به اینجا رسیدم که دارم اینارو با اشک برات مینویسم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
