ماجرا از این قراره من کلا سرسنگینم بعد در حد کار باهم در ارتباطیم. راستش اون لبخند میزد بهم(کاملا دوستانه و بی منظور) منم لبخند کوچیک میزدم. موقع صحبت هم همینطور. حالا امروز من مشغول کاری. بودم یه لحظه نگاهم بهش خورد، بهم لبخند زد ولی من سریع رومو گرفتم ازش. بنده خدا حس کردم ضایع شد سریع رفت پی کار خودش. وقتی برگشت و بازم نگاهمون به هم خورد من بهش لبخند زدم. انتظار نداشت انگار. یکی دو ثانیه بعد اونم لبخند زد منم سرمو انداختم پایین. لیخندم واقعا بی منظور بود دندونامم معلوم نبود. بچه ها حالا میگم فکر بد نمیکنه؟؟ بعد از اون که رفتارش تغییری نکرد. من فقط میخواستم بی احترامی نکرده باشم فکر نکنه ازش متنفرم بنده خدا. آخه بیشتر اوقات خیلی خشک برخورد میکنم. نظرتون چیه
اوج تنهایی یه انسان اونجاست که خودش به «خودش» پناه میبره🖤❤️
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
وای نمیدونی چقدر حرص خوردم گفتم الان پسره میگه این یه تختش کمه اخه تلاش؟؟ اصلا تلاش چی برای چی ایخدا ...
وای من جلو همین آدم(یه اشتباهی کرده بودم عصبانی بود) از اتاق اومد بیرون منم اومدم بیرون. یهو هول شدم قایم شدم. چند ثانیه بعد جلوم ظاهر شد هول شدم باز بهش گفتم سلام😂😂😂😂
اوج تنهایی یه انسان اونجاست که خودش به «خودش» پناه میبره🖤❤️