من یکسال و نیمه که با پسر عمم عقد کردم و هنوز عروسی نگرفتیم.توی این یکسال و نیم یه چیزایی درباره همسرمم و زن عموم حس کردم.
رابطه همسرم و زن عموم که زندایی ایشون میشه از قبل خیلی گرم و صمیمی بود و همسرم خیلی با اون و بچه هایش صمیمی بود اما قبلاً زیاد مشکوک نبودم.
چند روز بعد از عقدمون یکبار همسرم داشت عکساش رو تو گوشیش بهم نشون میداد که من اتفاقی عکس زن عموم رو با تیشرت و با موهای باز دیدم. تو مسافرت بودن و از اونجایی که یه سری از عکسای مسافرتشون رو به من فرستاده بود فهمیدم اون عکس رو هم خودش به همسرم فرستاده.
زن عموم کلا خیلی به همسرم توجه میکرد.مثلا تغییرات چهرشو و ظاهرش رو سریع بیان میکرد.مثلا میگفت وای چرا زیر چشمات گود رفته؟ یا اگه تغییر مثبتی میدید خیلی تعریف میکرد ازش.
وقتی هم که تصادف میکرد یا کمکی میخواست سریع به همسر من زنگ میزد.و برای تشکر همیشه از عشقم استفاده میکرده و پسوند جان بهش میداد.
همسر من هم از اول اون رو به یه اسم خاصی صدا میکرد و هیچ وقت بهش زندایی نگفت.
من حسادت زن عموم رو هم خیلی توی این مدت دیدم.
مثلاً یکبار که خانواده همسرم برای من عیدی آوردن،گفت که آقای دوماد عقل نداشته که پولشو دور ریخته.
از این دست اتفاقا و حرفا خیلی زیاد بوده
اما یه چیزی دیگه واقعا منو به فکر برد.
امروز من با یه سری از خانومای فامیل رفتم استخر و بعد از برگشت که همسرم زنگ زد،بعد از احوال پرسی گفت که کیا بهتون اضافه شدن؟منم گفتم هیچکس
بعد پرسید فلانی(لقبی که خودش به زن عموم میداد)نیومده بود؟که منم گفتم نه نیومده بود.
من برام خیلی سوال شد که برای چی باید همچین چیزی رو راجع به استخر رفتن یه زن بپرسه؟داشته تصورش میکرده؟
نظر شما چیه دوستان؟
من شکاکم یا واقعا این قضیه مشکوکه؟