تو محل کارشون اتفاقی همو دیدیم و بدون هیچ صحبتی خانوادشون تماس گرفتند و اومدن خواستگاری
حدود۲ماه باهم رفت و امد و صحبت داشتیم ومشاوره رفتیم
بعد عقد کردیم
اما ب مرور رفتارش نشون میده دیگه منو نمیخواد
حتی من بخاطر دل مامانم پیام و زنگ ک بیااا اونم خیلی سرد میاد خونمون
الان۷ ماهه عقد کردیم.
من مجدد مراجعه کردم مشاوره و کلی گریه و شرایط و گفتم و ازش پرسیدم چرا اینجور شده؟وقتی اینقدر خواهان من بوده
مشاور باهزار قسم و ناراحتی گفت نامزدت خیلی اینجا میومد و همیشه میگفت دکتر من چهره برام خیلی مهمه اما این دختر همه چیز تمامه ممکنه تااخر عمر همچین چیزی نصیبم نشه.منم بهش گفتم مهم ایمان.اعتقاد.اخلاق و...هست.چهره عادی و تکراری میشه
اگر ازش متنفر نیستی پس میتونی دوسش داشته باشی
اما الان نامزدم گفته.اشتباه کردم من چهره برام مهم بوده نباید اشتباه میکردم