من نمیتونم بگم شوهرمو دوس ندارم بخاطر تموم لحظه های خوبی ک با هم داشتیم.بخاطر همه وقتایی که نذاشتن تنهایی غصه بخورم.ما با هم قدم برداشتیم با هم خندیدیم و منتظر بهانه ب خندیدن از سوی بیگانه ها نبودیم.ما اشک همو پاک کردیم.دست همو گرفتیم و بلند شدیم.
غصه بود ناراحتی بود اشک بود اما ته همه ی اینا خنده بود و عشق،شوق بود ونیاز...
من دوسش دارم بخاطر همه وقتایی ک پسر چند روزم بیمارستان بستری بود و اون پشت در بیمارستان میخوابید ک من احساس تنهایی ت بیمارستان نکنم.
بخاطر همه وقتایی ک کلی مسافتو میکوبید میومد پشت در بیمارستان ک با هم غذا بخوریم.میدونست من بدون اون غذا نمیخورم.
گاهی اونقد خسته بود چشماش دیگ رمق نداش برای رانندگی!!
ما بحث میکنیم،دعوا میکنیم،سر هم داد میزنیم قهر میکنیم حتی گریه میکنیم اما نهایتش دست همدیگه رو میگیریم پا میشیمو ادامه میدیم.
اره ما با وجود تموم سختیا جوونه زدیمو رشد کردیم❤️
درخت امید زیباست😍