بابام سالهاس مامانمو تو خونه حبس کرده نه میزاره قوم های مامانم اینا بیان خونمون نه ما بریم اونجا ، خودشم میگ ک نمیاد فقط مامانم همین دوسال پیش با هزار بدبختی تونست بابامو راضی کنه هفته ای یکبار بره خونه مادرش (مادربزرگم) حالا باز امروز بابام با گفتن حرفای چرت نمیزاره مامانم بره خونه مادربزرگم ...
مادربزرگم اینقد ضغیفه و مریضه که همش یکی باید کنارش باشه ولی این سنگدل نمیزاره ...
حالا منم تصمیم گرفتم که وسایلمو جمع کنم برم خونه مادربزرگم 💔