2733
2739

انگشتر طلامو فروختم پول مسافرت رو جور کردم با خواهرم برم تهران( بچش چن روز قبل با اون یکی خواهرم رفتن تهران). چون شوهرش از محل کار بش مرخصی نمیدادن و اونم نمیذاشت خواهرم تنها بره. من گفتم باهات میام شوهرش اجازه داد. 
رسیدیم تهران و بعد یکی دوروز واقعا من خسته شدم، آخه وحشتناک بدمسافرتم، چون میگرنم معمولا عود میکنه و خستگی شدید در حد مرگ بهم دست میده.
بش گفتم خواهرم، تو که چن روز دیگه کار داری، من الان با اتوبوس برگردم. نذاشت که نذاشت
هرچی گفتم بابا۳۵سالمه، بچه که نیستم. زمان دانشجویی هم شهر دیگه بودم کلا تنها میومدم و میرفتم. ولی فقط یه جمله بلده که ما همه باهم اومدیم، باهمم باید برگردیم. اتفاق یه بار میفته، آدم نباید خودشو در مظان اتهام قرار بده و...
یعنی منو راحت قربونی حرفای مردم میکنه. به همین راحتی اصلا براش مهم نبود چه حالی دارم 
واقعا از دیروز تا حالا احساس افسردگی شدید دارم😢😔
پشت دستمو داغ کردم قدم خیری برا کسی بر ندارم. پشت دستمو داغ کردم یادم نره از خودم برا بقیه نزنم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2740
انگشتر طلامو فروختم پول مسافرت رو جور کردم با خواهرم برم تهران( بچش چن روز قبل با اون یکی خواهرم رفت ...

خب پیگی همسرش به خاطر حضور شما اجازه داده بره تهران.‌پس نبایر وسطش بگی من برم. بعدم اگه بد مسافرتی نباید قبول میکردی که باهاش بیایی اصلا

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687