گفتم طلا میذارم بانک وام بردارم نخواستم دلشو بشکنم چون ماشین خریده پول نداشت بهش نگفتم وامو برا چی برمیدارم میخواستم برم کلاس آشپزی و دندونامو درست کنم .داد و بیداد می کرد عوضی که تو یه زنی وامو میخوای چکار سود و برا چی میخوای منم گفتم صد تومن صدتومن دوست ندارم ازت بگیرم همچین طوفانی را انداخت که نگو خدا هیچ کس رو با نامرد طرف نکنه صبح تا شب بچه ها رو نگه میدارم از سرکار میاد میخوره میخوابه معلوم نیست چه نقشی داره تو خونه دریغ از یه محبت ....بعدشم میگه مادرشونی وظیفته آخه میگم روانی من یک ساعت نیاز ندارم برا خودم باشم