یه کم یاد گرفتم جواب بدم حرفاشونو کم کم. نزدیک یک ساله عقد کردم تواین مدت خواهر شوهرام هرچی بانهایت بی شرمی گفتن چیزی نگفتم نکنه میانه منو نامزدم خللی وارد بسه ولی دیگه بسته جوابشونو میدم دمشونوقیچی میکنم اجازه نمیدم بهم بی احترامی وپررویی کنن قرارنیست من توسری خور اونا بشم ،حس میکردم دنبال بهانه میگردن تا منو تز چشم شوهرم بندازن برا همین ساکت موندم
** شهر ما رسم جهزیه کامل اصلا نداریم جهاز به عهدهی مرده بعد من یخچال ولباس شویی از بهترین مارک خریدم خواهرشوهرم فهمید آمد خونمون گفت دیگه چی میخری ها؟ توام مثل بقیه فلانی وفلانی جهاز بیار . باید فرش ،تلوزیون ،سرویس ناهار خوری چینی ،سورخ کن و..و...و...باید همه چی برامون بخری ،
گفتم مگه من زن گرفتم (این خواهر شوهرم زندایم هم میشه وبرا جهازش هیچی نیاورد چهارتا ظرف اارززون ولهاف و تودرحالی که خونه داییم نوساز وکامل بود ..ولی نامزد من خونه نداره )اینارو که گفتی وظیفه شماست برامن خونه زندگی تهیه کنید منم مثل تو چهارتا آتو آشغال بیارم برا جهازخوبه !! اون منو با بقیه مقایسه میکنه ولی با خودش نه ،تازه شوهرمم میگه برو پیشش برو با اوناهم باش ،مثلا میخاد باهم جور بشیم ،از دست شوهرمم برا همین ناراحتم