دوسالشه
بعد انگار بار اولشه داره میره قنادی
اول که با ذوق رفت سمت ویترین کیکا و هی بلند بلند میگفت مامان کیکارو
مامان میخوامش
بعد تا من طرح کیکو نشون بدم و ..
رفت سراغ شکلاتا و پاپسیکلا
هی از دستش میگرفتم نمیداد جیغ میزد
آخر دوتا شو باز کرد نخورد انداخت زمین
بعد یکم بالاتر عروسک چیده بودن
یهو دید شروع کرد خرسی خرسی میخوام
عمو بده
یهو صاحب قنادی اومد عروسکیو که خواست داد بهش و گفت مال خودت
من فکر کردم میگه که آروم شه
خلاصه یه ذره آروم شد و کیکو سفارش دادم
و گفتم مامان جان عروسکو بده به عمو بریم
آقاهه گفت نخیر این هدیه ی ما به این خانم کوچولوعه
گفتم نه مرسی پس الان میرم حساب میکنم
یهو خیز برداشت قیمتشو کند
منم هی اصرار اصرار که نه نمیشه و ..
دخترمم هی شکلات میریخت و ..اصن یه وضعی
خلاصه هم رو کیکمون تخفیف دادن هم یه عروسک دادن بهمون🥴