2737
2734
عنوان

رمان ترسناک من

280 بازدید | 28 پست

سلام شب بخیر 


این داستان قسمت ترسناکش برا اساس واقعیت زندگی خودم هست ولی قسمت های دیگه ساختگی 


بچه ها حتی اگه اعتقاد به اجنه هم ندارین نظرتون محترمه 


خلاصه من این جریان رو از سر گذروندم حالا چه موجودات خبیثه چه افسردگی و ساخته ی ذهن خودم 


مهم اینه دوس دارم داستانش رو بزارم 


کامنت اول یه تیکه میزارم لطفا اگه دوس دارین بقیه اش بخونید بگین تا بنویسم اگه دوس ندارین تا وقتمو هدر ندم ممنونم 

خدایا، خودمو به تو سپردم....   🌱به کوری دو چشم دشمنانش فقط حیدر امیرالمؤمنین است❤️🌱

مشغول آب دادن به گل های عزیز جون بودم و براشون زیر لب شعر زمزمه میکردم :

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم 

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم 

تا چشم بپوش از من و از خویش برانم 

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم 

عزیز میگه گل ها صداها رو متوجه میشن و خودش هر روز باهاشون صحبت میکنه حالا که نیست من باید مراقب گلا باشم .

گوشیم زنگ میخوره، صدا از طبقه ی بالاست.دست از کار کشیدم و رفتم بالا، گوشی روی تختِ اتاق عزیز بود ، نیکو بود ، گوشی رو برداشتم و غرق حرف های خاله زنکیم با نیکو شدم. 

ربع ساعتی بود که از مکالمم گذشته بود ، صحبتم با نیکو بود ولی انگار روحم درگیر چیز دیگه ای بود ، در کم تر از عرض ثانیه ای تمام بدنم یخ کرده بود و عرق سرد ازم جاری شده بود حس عجیب و سنگینی داشتم و به زور نفس میکشیدم. نفسمو عمیق بیرون دادم و خداحافظی کردم با نیکو. 

گوشی رو که قطع کردم چشام روی صفحه ی گوشی بود که سایه ای از جلوی چشمام رد شد، جا خوردم و ترسیدم. 

ضربان قلبم بالا رفته بود. سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم و به خودم بفهمونم اشتباه کردم و چیزی نبوده. 

چراغا رو خاموش کردم و روی تخت دراز کشیدم.

رفتم سراغ پیچ بهداد و مشغول دیدن عکس هاش شدم ، مثل هر شب تا صبح عکس هاش رو میبوسیدم و آرزوی داشتنش رو توی قلبم تمدید میکردم. 

چشمام گرم خواب شدن و گوشی رو کنار گذاشتم و چشمام رو هم‌ روی هم. 

مرز بین خواب و بیداری بودم که سنگینی عجیبی رو دستام احساس کردم انگار که با طنابی دارن دستامو میبندن...چشمامو سریع باز کردم و اون حس از بین رفت ... چند نفس عمیق کشیدم و نگاهی به ساعت انداختم و دوباره دراز کشیدم و چشمام رو روی هم گذاشتم. بازم تا مرز خواب و بیداری رفتم، که نوازش روی موهام رو احساس کردم، لبخندی زدم ، دستای مردونه ی پدرم بود که مشغول نوازش من بود ، چند لحظه ای بیشتر از لبخندم نگشته بود که روی صورتم خشک شد ، یادم اومد پدرم اصلا امشب خونه نیست و من تنهام‌.

ترس تموم وجودم رو گرفت و نوازش ملایم روی موهام رو همچنان احساس می‌کردم



خدایا، خودمو به تو سپردم....   🌱به کوری دو چشم دشمنانش فقط حیدر امیرالمؤمنین است❤️🌱
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2742

بقیه شم بگو ..

از قبل ننوشتی؟؟

♥لطفا♥درحقم دعاکنیدمعلم شم♥ اخراردیبهشت آزمون دارم دعاکنید امسال اول مهر توشهرموردنظرم معلم شده باشم   ان شا الله اجرتون باخدا وسیدالشهداالسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ♥من تشنه رو جرعه آبم بده سلام دادم آقا جوابم بده از اون سفره فیض کربلا بیا روزی بی حسابم بده ♥گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا کم مخواه از عطای بسیارش کانچه خواهی عطا کند زهرا صل الله علیک یافاطمه(س)   یاالله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ♥الهی یا فاطر بحق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عجل لولیک الفرج ♥

بزار عزیزم

                                       آن  قدر این ۲۰روزا رو ادامه میدم تا به هدفم برسم💪💪    شروع از اول تیر😇   وزن اولیه۸۸،⬅️۱۰روز پاکسازی۸۴،⬅️۲۰روز اول۸۰⬅️۲۰روز دوم۷۵⬅️۲۰ روز سوم۷۲/۵⬅️۲۰روزچهارم۶۹/۵⬅️۲۰روز پنجم۶۶⬅️۲۰روز ششم۶۲/۵⬅️۲۰ روز هفتم ۶۱😡⬅️۲۵ روز هشتم۵۷  ⬅️                     
2740

استاتر از قبل ننوشته باشی که پدرمون در میاد هی بزنیم به روز رسانی😕

                                       آن  قدر این ۲۰روزا رو ادامه میدم تا به هدفم برسم💪💪    شروع از اول تیر😇   وزن اولیه۸۸،⬅️۱۰روز پاکسازی۸۴،⬅️۲۰روز اول۸۰⬅️۲۰روز دوم۷۵⬅️۲۰ روز سوم۷۲/۵⬅️۲۰روزچهارم۶۹/۵⬅️۲۰روز پنجم۶۶⬅️۲۰روز ششم۶۲/۵⬅️۲۰ روز هفتم ۶۱😡⬅️۲۵ روز هشتم۵۷  ⬅️                     

خب یه بسم الله بگو وقتی توخونه تنهایی

♥لطفا♥درحقم دعاکنیدمعلم شم♥ اخراردیبهشت آزمون دارم دعاکنید امسال اول مهر توشهرموردنظرم معلم شده باشم   ان شا الله اجرتون باخدا وسیدالشهداالسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ♥من تشنه رو جرعه آبم بده سلام دادم آقا جوابم بده از اون سفره فیض کربلا بیا روزی بی حسابم بده ♥گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا کم مخواه از عطای بسیارش کانچه خواهی عطا کند زهرا صل الله علیک یافاطمه(س)   یاالله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ♥الهی یا فاطر بحق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عجل لولیک الفرج ♥
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687