چقدر جمله دومتون منو ترسوند
دیگه چنین تجربه ای نخواهی داشت ....
بنظر خودم دیگه ن عاشق میشم ن دوست داشته میشم
واقعا ب حدی این روزا سختمه ک خدا میدونه
من تقریبا تا ۴ روز پیش هر شب پانیک میشدم
از شدت استرس و عصبانیت و غم ی روز صبح بیدار شدم دیدم هم اَبروم هم موهام سکه ای ریخته
نمیدونم چرا خدا همچین ادمو سر راهم گذاشت ک ۶ سال از عمرم در عذاب باشه و ب معنای واقعی تباه شه
باورتون نمیشه چ کارای بیمارگونه ای با من میکرد یادمه من ب اقتضای سنم رو فالورهای خانمی ک داشت حساس بودم
حدود ۲ هزار تا فقطططط دختر فالو داشت بهش میگفتم من بدم میاد آنفالو کن میگفت انقدررر فالو میکنم ک دق کنی باید اعتماد کنی
و با این رفتار ۳ سال منو عذاب داد و من هرررر شب گریه میکردم دعوا داشتم باهاش گاها زیر سرم هم میرفتم اما اون دست بر نداشت
یادمه سر همین جریان شب کنکور ارشد تا ۴ صبح منو گریه انداخت و من نمیدونم چرا انقدر ضعیف بودم ک ترکش نمیکردم
یا حتی یادمه پروفایلای مشکوک و عجیب میذاشت و من ی سوال ساده میپرسیم میگفتم این چیه گذاشتی؟ بلند بلندددد میخندید و میگفت دیدییییی دیدی تو شکاکی
تو اصلا چرا باید در مورد پروفایلم سوال کنی من هرچیم بذارم
میخوام بگم ک اون واقعا منو دیوونه کرد
خیلی اذیتم کرد....