به خالم الان زنگ زدم ترسید گفت این موقع تاحالا زنگ نمیزدی چیزی شده
گفتم جوابم منفیه(ازقبلم گفتا بود بین خودمون حرف بمونه)
من گریه میکردم بابام فهمید گفت همین الان زنگ بزن جوابشو بده
گفت بابات متوجه شده گفتم نه نفهمیده
خونه مادربزرگمه رفته کولردرست کنه
گفت به کسی نگو نه به خواهرت نه به بابات
اخرش ناراحت شد فک کنم حس کرد بابام وآبجیم گفتم اونا اینطوری گفتم
صدامم لرزش داشت به نظرتون بدشد؟
پسرداییم خواستگارمه سربازه یک سال دیگه تموم میشه
خالم گفت داییت گفته نظرت چیه منم گفتم نمیخوام جواب منفیه خیلی اصرارکرد که پسرخوبیه و...اوناهم عجله واسه جوابت ندارن فقط بدونن اگه نمیخوایش دنبال عروس بگردن
منم گفتم نه نمیخوام
خالم گفت حالا الان نظر قطعی نده حتی اگه جوابت منفیه بگو میخوام فکر کنم هنوز زوده واسه تصمیم گیری شاید چن سال دیگه نظرت عوض شد
منم دیدم خالم زیاد اصرار میکنه گفتم باشه همینو بهشون بگو
الان پشیمونم این حرفو زدم چون داییم وزنداییم همش بهم زنگ میزنن تا قضیه تموم نشده فکرم درگیره که چیکارکنم اونا خیلی امیدوارن این حرفو خالم بهشون بزنه مطمئن تر نشن ؟؟
یه جورایی توفامیلم همه از این باخبرن
امسال یازدهمم ۱۷ سالمه
پسرداییم ۲۳ سالشه
@محدثه_قیاسی
دیگ جوابشو دادی انقدر استرس نداشته باش تو فعلن اصلا سن ازدواجت نیست
عزیز دلم شما همسن دختر منی تو رو خدا احساسی تصمیم نگیر خواهر منو با همین کار بد بخت کردن ازدواج فامیلی اشتباهه محضه بسیاری از بیماری های ژنتیک با آزمایش قبل ازدواج قابل تشخیص نیست بعضی بیماری های نادر اگر تو اطرافیان نباشه آزمایش نمیشه چون انسان ژن های زیادی داره که نمیشه همه رو آزمایش کرد بچه خواهرم یه بیماری ژنتیکی کشنده و پیش رونده داره که فبل از اون تو هیچ کدوم از اقوام نبوده ولی ژنش رو به صورت پنهان مادر و پدرش داشتن با این که قبل ازدواج مشاوره ژنتیک رفته بودن.
نسبتشون هم دختر عمه پسر دایی بود
زیاد راحت نیستیم
یعنی کلا من اهل زنگ زدن نیستم
مهمون داشتن گفت خودم بت زنگ میزنم
بعد یه ربع بهم زنگ زد گفتم این حرفو که زدم به دایی نگو گفت نه تاوقتی ندیدمش نمیگفتم
گفتم من جوابم منفیه بگو اونا میخوان واسه پسرداییم زن بگیرن برن دنبالش من نمیخوام ازدواج کنم گفت باشه به کسی نگو راجب این حرف زدیم
