پنج ساله دارم باهاش زندگی میکنم کتار مادر شوهرم تو ی ساختمون هرچی تا حالا بهش گفتم جدا بشیم جنگ دعوا داشتیم مادر شوهرم دوسال اول ازدواجم خیلی ناراحتم میکرد ب طوری ک افسرده شدم چون شوهرم پشتم نبود من همیشه ناراحت بودم و ناراحتیمو ناخوداگاه توی زندگیم وارد میکردم و غر غر میکردم یا میخواستم با خرج های الکی حال خودمو عوض کنم ولی شوهرمم دستش تنگ بود هی دعوا میکردیم شوهرمم عصبی چکنترل اعصاب هیچ وقت نداشت همیشه ازش میترسیدم موقع اعصبانیتش حالمخوب نیست چند روز قهر کردم رفتم خونه بابام ولی دوباره برگشتم الان متنفرم از خونه حوصله هیچی ندارم دلم نمیخو اصلا شوهرم بیاد خونه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
اذیت ها ی قبلی مادرشوهرش فراموش کن نمیگم ببخشش و دوستش داشته باش . ولی بخاطر خودت گذشته رو ول کن .. زندگی خودت بکن و رابطه آن با اونا مدیریت کن حرف و حدیث و گوشه و کنایه رو از ی گوش اومد از اون یکی بدر کن بیخیال.
الان دوساله گذشته و مادر شوهرمم کاریم نداره ولی ازش متنفرم دلم میخواد برم جایی نبینمش دلم نمیخواد با ...
بیخیال گلم نفرت و کینه آدم نابود میکنه . من جای شما بودم قبلا . الان یادم نرفته کاراش ولی ب جایی رسیدم رنگش میزنم دعوتش میکنم شام و ناهار باهاش بگو و بخند میکنم و حتی خودم پیشنهاد میکنم ببریمش گردش با خودمون 🙆😂 نفرت کنار گذاشتم حال دل خودم و زندگیم خوب شده .
اونم میشه بلاخره دور میشین انشاءالله ولی تا اون روز زندگی رو به خودت جهنم نکن سعی کن کمتر بری بیای ...
اره جدا هست منم نمیرم پیشش ولی اون مدام میاد کلا روی خانوادشون حساس شدم دلم نمیخواد خواهر شوهرهامو ببینم با بچهاشون میان خونه مادرشوهرم بچه ها هم میان پیش بچم منم حوصلشونو ندارم حوصله ندارم دعوتشون کنم ولی شوهرم میگه دعوتشون کن بیان خونه