من سنندجی ام یه سری به اسم کرمانشاهی به قدری تو سنندج جنایت کردن که خیلی نظر خوبی در مورد کرمانشاه نداشتم آوازه دنده کباب حیدری رو زیاد شنیده بودم پنج سال بود که می خواستم بیام بخورم فرصت نمی شد تا دیروز با خانواده دل رو به دریا زدم اومدم منتظر بودم همه فارس باشن به کرمانشاه رسیدم یه سر رفتیم مجتمع ارگ یه سری خرید کردم یه سری هم رفتیم مغازه ها حتی پرو می زدیم اما پسند نمی کردیم می یومدیم بیرون اما بازم مغازه دارها خیلی خوب باهامون رفتار می کردن گفتم حتما یه سری اینجورین به نوبهار رفتیم اما باور کنید بالای صد تا مغازه رفتم همه به قدری خوش برخورد بودن که لذت بردم ضمنا با همه کردی حرف می زدم همه هم جوابم رو می دادن اصلا فکر نمی کردم همه کرد باشن احساس غرور می کردم حس نمی کردم غریبه م رفتیم طاق بستان دنده کباب خوردیم اونجا هم ،خیلی لذت بردم هم از غذا هم از برخود پرسنل طاق بستان چقدر زیبا بود این سفر نظرم رو در مورد کرمانشاهی ها عوض کرد فهمیدم کرمانشاهی های اصیل واقعا خیلی با مرام سالارن البته تو هر قشری خوب بد هست من که بازم می یام دمتون گرم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیدهای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بیعیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷