همسرم از سر کار اومد نهارشو دادمو رفتم که ارایش کنم رفت حموم ااومد گفت پس این چایی من کو منم گفتم الان گداشتم کتری بجوشه دم کنم ای وای دیوونه شد گلدونمو پرت کرد تو سالن
مادر شوهدم اومد سر اونم داد کشید با هزار دنگ و فنگ چایی رو اوردم پرت کردم بعدش دوباره اوددم کلی گریه کردم دیگه نمیرم عروسی مادر شوهرم اومد دلداریم داد حاضر شدیم اومدیم الان نه میتونم شاد باشم تو عروسی نه غمگین یه جوریم
حالا شبم برنامه داشتیم🤣🤣🤣🤣