سخته
یه دونه خواهر شوهر دارم چهار تا جاری
مادرشوعرم مریض شدنی دخترش بهش میرسه عروسا بهم دیگ نگاه میکنن یکیشون بره اونیکی هم میره من خودم سه سال هوای مادرشوهر مو داشتم دیدم جاریام به حاضریش میان منم دیگ عقب کشیدم
خواعرشوعرم خواعرشوعر نداره شش تا عروسن هرروز یکی میره به مادرشوهر زمین گیرشون رسیدگی میکنن هرروزم دعوا دارن که تو خونرو تمیز نکردی رفتی تو داروهاشو ندادی تو دیر میای تو غذا نمپزی
خوبیشم اینه که کسی نیست تو زندگیت دخالت کنه اختلاف بندازه گلایه کنه دستور بده