ببین مثلاً من شوهرم وقتی جاریم یه کاری بگه خوبه و انجام بده اینم میگه آره همون خوبه
اگر درباره بچه یا خونه داری باشه که محکم و با قاطعیت میگم به شوهر که من خودم صلاح زندگیمو و بچمو بهتر میدونم
تو یه سری چیزا هم مثل خرید و مسافرت همش بهش میگم به کسی نگو
برای این که چیزی هم بخره تو یه موقع که داریم صحبت میکنیم مثلا بهش میگم آره خبر داری فلانی فلان چیز خریده به آنقدر تومن ؟ خیلی داره گرون میشه
بعد میره تو فکرش که اونم بخره
حالا اگر مادرشوهر یا جاری بفهمه نمیزاره
برای همون میگم بخر وقتی هم قبول کنه با چشمای پر ذوق و اشک میپزم بغلش که دیگه نتونم بزنه زیرش